بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد
سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد
تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی
خانه از خورشید گرمی دید چون ویرانه شد
عیش در جانم غریبست ارچه ماند سالها
غم اگر یکروز در دل ماند صاحبخانه شد
بسکه بهر صید دل ها تخم شید افشانده اند
در کف ارباب تقوی سبحه ها بیدانه شد
بود از دلهای ما آوازه زلفت بلند
از نوا افتاد چون زنجیر نی دیوانه شد
سرکشان گر آتشند آخر ملایم می شوند
شمع آخر آب گشت و مرهم پروانه شد
کلبه تاریک من بیشم سواد اعظم است
فارغ از کاشان کلیم از گوشه کاشانه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درد دل عارفانه پرداخته و تصویری از عشق و غم را به نمایش میگذارد. شاعر از تاثیرات عمیق عشق بر دل میگوید و به خرابیها و ویرانیهایی که این عشق در زندگیاش به وجود آورده، اشاره میکند. او همچنین به تلاشهای بیثمر برای جلب محبت و شیدایی دلها میپردازد و از غم و تنهایی خود مینالد. در نهایت، او به تاریکی و محنت درون خود اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه این عشق، زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده است. این شعر نمایانگر یک سفر عاطفی و روحانی است که شاعر در آن به جستجوی روشنایی و امید میپردازد.
هوش مصنوعی: به قدری که زیبایی و سخن تو بر دل دیوانه تأثیر گذاشته، سینهام مانند لوحی، آماده و پر از کلمات عاشقانه شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خراب و ویران نشدم، به من نشان نداد که چطور خانهاش از نور خورشید گرم است. وقتی ویران شدم، آن را دیدم.
هوش مصنوعی: اگرچه سالها در دل من غم باقی مانده، اما زندگی برای من احساس غریب و ناآشنا دارد؛ زیرا اگر حتی یک روز شادی در وجودم بماند، احساس میکنم که آن شادی صاحبخانه دل من شده است.
هوش مصنوعی: به قدری دلها را جلب کردهاند و شوقهای عاشقانه را پراکندهاند که سبحهی اهل تقوی دیگر دانهدارانش از دست رفته و به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: در دلهای ما یاد و صدای زلف تو بلند بود، اما حالا مانند زنجیری که از صدای نی جدا شده، دیوانه و بیسر و سامان شدهایم.
هوش مصنوعی: اگر در نظر بگیریم که سرکشان آتشین و خشمگین هستند، در پایان به آرامش خواهند رسید. شمع در نهایت ذوب میشود و به نوعی مرهم برای پروانه تبدیل میشود. این نشاندهنده این است که در پایان، حتی آتش و خشونت میتواند به نرمش و محبت تبدیل شود.
هوش مصنوعی: کلبهی کوچک و تاریک من، جایی است که از آن علم و دانش زیادی به دست آمده و اینجا در عین سادگی، به دور از دنیای بزرگ و پرزرق و برق، محلی است که ایدهها و افکار جدید شکل میگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد
در صف دردیکشان دردیکش و مردانه شد
بر بساط نیستی با کمزنان پاکباز
عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد
در میان بیخودانِ مست دردی نوش کرد
[...]
از خیال خوبرویان چشم ما بتخانه شد
وز غم زنجیر مویان عقل ما دیوانه شد
هیچ میدانی چرا سرگشته گردد آفتاب
زانکه او بر گرد شمع روی تو پروانه شد
نقطهٔ خال تو را تا خط مشکین دایره است
[...]
دلبرا مسکین دل من در غمت دیوانه شد
با غم هجران رویت روز و شب همخانه شد
در کنار ما نمی آید شبی سرو قدت
لاجرم در بحر غم جویای آن دردانه شد
آشنایی بود ما را در ازل با عشق تو
[...]
هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد
طوطی بی طالع ما سبزه بیگانه شد
حلقه بیرون در گشتم حریم زلف را
استخوانم گرچه از زخم نمایان شانه شد
توتیا شد سنگ طفلان و جنون من بجاست
[...]
تا لبت را میل سوی باده و پیمانه شد
باده چون پیمانه از شوق لبت دیوانه شد
دل چو افتاد از سر کویت جدا، شد هرزهگرد
عندلیب یک گلستان جغد صد ویرانه شد
بر گل و شمعم نظر در گلشن و محفل بس است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.