گنجور

 
کلیم

بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد

سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد

تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی

خانه از خورشید گرمی دید چون ویرانه شد

عیش در جانم غریبست ارچه ماند سالها

غم اگر یکروز در دل ماند صاحبخانه شد

بسکه بهر صید دل ها تخم شید افشانده اند

در کف ارباب تقوی سبحه ها بیدانه شد

بود از دلهای ما آوازه زلفت بلند

از نوا افتاد چون زنجیر نی دیوانه شد

سرکشان گر آتشند آخر ملایم می شوند

شمع آخر آب گشت و مرهم پروانه شد

کلبه تاریک من بیشم سواد اعظم است

فارغ از کاشان کلیم از گوشه کاشانه شد

 
 
 
عطار

پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد

در صف دردی‌کشان دردی‌کش و مردانه شد

بر بساط نیستی با کم‌زنان پاک‌باز

عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد

در میان بی‌خودانِ مست دردی نوش کرد

[...]

ناصر بخارایی

از خیال خوبرویان چشم ما بتخانه شد

وز غم زنجیر مویان عقل ما دیوانه شد

هیچ می‌دانی چرا سرگشته گردد آفتاب

زانکه او بر گرد شمع روی تو پروانه شد

نقطهٔ‌ خال تو را تا خط مشکین دایره است

[...]

جهان ملک خاتون

دلبرا مسکین دل من در غمت دیوانه شد

با غم هجران رویت روز و شب همخانه شد

در کنار ما نمی آید شبی سرو قدت

لاجرم در بحر غم جویای آن دردانه شد

آشنایی بود ما را در ازل با عشق تو

[...]

صائب تبریزی

هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد

طوطی بی طالع ما سبزه بیگانه شد

حلقه بیرون در گشتم حریم زلف را

استخوانم گرچه از زخم نمایان شانه شد

توتیا شد سنگ طفلان و جنون من بجاست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

تا لبت را میل سوی باده و پیمانه شد

باده چون پیمانه از شوق لبت دیوانه شد

دل چو افتاد از سر کویت جدا، شد هرزه‌گرد

عندلیب یک گلستان جغد صد ویرانه شد

بر گل و شمعم نظر در گلشن و محفل بس است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه