گنجور

 
کلیم

گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند

سیاه روزی من کار آفتاب کند

در آب و خاکم نسرشته اند بیمهری

ز رحم آتش من گریه بر کباب کند

رود بسوی کمر طره ات بسر هر دم

برای آنکه ازو کسب پیچ و تاب کند

سراغ چشمه حیوان نمی کنم که مرا

قناعتیست که سیرابم از سراب کند

کسی نمی خورد از وی فریب مستوری

بسر چو دختر رز چادر از سحاب کند

فسردگی بسکون خوب نیست عاشقرا

چو نبض باید پیوسته اضطراب کند

چو شمع خانه زین می شوی زغایت رشک

حنای پای تو خون در دل رکاب کند

فلک خرابه ما را از آن کند تعمیر

که آشیانه صد جغد را خراب کند

کلیم بخت تو آنگاه می شود بیدار

که یار سر بکنارت نهاده خواب کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد

نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش

که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند

[...]

جامی

چو ترک سرکش من پای در رکاب کند

کرشمه بر مه و جولان بر آفتاب کند

فراز خانه زین جا نکرده گرم هنوز

هزار خانه صبر و خرد خراب کند

چگونه لذت تیغش چشم که در دم قتل

[...]

امیرعلیشیر نوایی

گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند

خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند

ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی

جز اینکه قصد دل زار مبتلا بکند

به تندخویی آن مست بین که زاید تیغ

[...]

اهلی شیرازی

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند

شمیم گل دل ریش مرا خراب کند

چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز

که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند

بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی

[...]

هلالی جغتایی

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه