گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد
اول بلا به مرغ بلند آشیان رسد
ای باغبان ز بستن در پس نمیرود
غارتگر خزان چو به این گلسِتان رسد
حرف شب وصال که عمرش دراز باد
کوتهتر است از آنکه ز دل بر زبان رسد
آخر همه کدورت گلچین و باغبان
گردد بَدَل به صلح چو فصل خزان رسد
مرهم به داغ غربت ما کی نهد وطن
گوهر ندیدهایم که دیگر به کان رسد
من جغد این خرابهام آخر، هما نِیَم
از خوان رزق تا به کیام استخوان رسد
رفتم فرو به خاک ز سرکوب دشمنان
نوبت کجا به سرزنش دشمنان رسد
بی بال و پر چو رنگ ز رخسار میپریم
روزی که وقت رفتن ازین آشیان رسد
پیغام عیش دیر به ما میرسد کلیم
می در بهار اگر نکشم در خزان رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساساتی از ناامیدی و غم را بیان میکند. شاعر به توصیف بلایای ناگهانی و سختیهایی میپردازد که بر زندگی آدمی تأثیر میگذارند. او به باغبان و گلستان اشاره میکند و نشان میدهد که حوادث تلخ چگونه میتوانند زیباییها را تحت تأثیر قرار دهند. همچنین به دشواریهای زندگی، غریب بودن و نرسیدن به آرزوها اشاره شده است. در نهایت، شاعر بیان میکند که پیام شادی و خوشی دیر به او میرسد، حتی اگر روزهای خوب در راه باشند، در میان سختیها و ناامیدی کودکانهٔ زندگی فرو رفته است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات وقتی که مشکلات و سختیها به طور ناگهانی به سراغ انسان میآید، ابتدا آسیب به کسانی میرسد که در موقعیتهای حساس و با مقام و منزلت بالا قرار دارند.
هوش مصنوعی: ای باغبان، وقتی که در این باغ بسته باشد، هیچکس نمیتواند از آن محافظت کند. وقتی دشمن خزان به این گلستان نزدیک شود، همه چیز را نابود میکند.
هوش مصنوعی: گفتن حرفهای مربوط به وصال در شب، که امیدواریم عمرش طولانی باشد، بسیار کوتاهتر از این است که آن احساسات به زبان بیایند.
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که فصل پاییز میرسد، همهی کدورتها و ناراحتیها بین گلچین و باغبان از بین میرود و به صلح و آرامش میرسند.
هوش مصنوعی: کسی نیست که به درد دل ما در دوری از وطن رسیدگی کند. ما به آن جوهر گرانبها که در وطن داریم هیچگاه دسترسی نداشتهایم و به همین خاطر اشکهای ما بیپاسخ میماند.
هوش مصنوعی: من در این ویرانه مانند جغد سرگردانم و به خوبی میدانم که از زوایای مختلف زندگی چگونه و از کجا باید روزیام را تأمین کنم تا به شکست و ناامیدی نرسم.
هوش مصنوعی: به سرزمین خاکی و دور افتاده رفتم، جایی که دشمنان نتوانند به من آسیب برسانند. در اینجا دیگر وقتی برای سرزنش کردن دشمنان باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: بیبال و پر، مانند رنگ روی صورت، روزی که وقت ترک این خانه برسد، پرواز میکنیم.
هوش مصنوعی: پیام شادی و لذت دیر به ما میرسد. کلیم میگوید که نوشیدن شراب در بهار اگر انجام نشود، در خزان (پاییز) به ما خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دانی که چون رسد بجهان نور آفتاب
انعام عام او بجهان همچنان رسد
کان خاک بر سرآرد و بحر آب در دهن
صیت سخای او چو بدریا و کان رسد
گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد
کار دل از فراق تو جانا به جان رسد
عقل از حیات دامن امید در کشد
زان پیش کز غم تو دمم بر دهان رسد
خونم چه می خوری؟ که ازین خون به عاقبت
[...]
گر مرغ دل ز مزتبه بر آسمان رسد
وز آسمان بپایه معراج جان رسد
ور سدره منتهای بلندی نبخشدش
شاید به خاکبوسی آن آستان رسد
مانامه را بطایر همت سپرده ایم
[...]
آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
چون آب ایستاده به آب روان رسد
ابروی شوخ اوست ز مژگان زننده تر
از تیر پیشتر به هدف این کمان رسد
خط تو مومیایی صد دلشکسته شد
[...]
از خشم و کین نگاه تو کارم بجان رسد
گرنه تلافیی زنگاه نهان رسد
کم کن جفا که پیش تو حرف شکایتم
ترسم که رفته رفته زدل بر زبان رسد
در قتل ما که حسریتان شهادتیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.