گنجور

 
کلیم

دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است

باز آمدنش زودتر از رنگ پریده است

ناصح هذیان گوید و ما را تب عشق است

ما بسمل و او می‌طپد این را که شنیده است

حال دل صدپاره که در نامه نوشتم

در یار اثر کرده که ناخوانده دریده است

در جیب تفکر سر خود کرده فراموش

کس به ز جرس سر به گریبان نکشیده است

مرغ دل ما را روش کاغذ باد است

بی‌رشته بپا از کف طفلان نپریده است

در پیرهن طاقت گل‌ها زده آتش

آن سبزه که شبنم ز در گوش تو دیده است

خون در جگرم کرده رم طایر معنی

تا بر سر تیر قلم فکر رسیده است

دانی عرق نقطه به روی سخن از چیست؟

بسیار به دنبال سخن فهم دویده است

آن طفل که پرورده به دامان قناعت

گل را چو شکر خورده و از شیر بریده است

 خرسند به هیچ است کلیم از چمن حسن

بر سر زده است آن گل وصلی که نچیده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است

خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است

بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ

این نیز دلیل است که از خود نبریده است

بیش از ترشی بخشی ازین خوان نرسیدش

[...]

صائب تبریزی

زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است

زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز

تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
آشفتهٔ شیرازی

حقا که ملامتگر روی تو ندیده است

معنی نشینده است و بصورت نگردیده است

پیغام که آورد سحر باد که از شوق

دیوانه شده بلبل و گل جامه دریده است

ای حلقه بگوش خم زلفین تو خورشید

[...]

میرزا حبیب خراسانی

این کیست که او پرده ز رخسار کشیده است

سرمست و چمان جانب گلزار چمیده است

در دشت چنین لاله خودرو نشکفته است

در باغ چنین میوه شیرین نرسیده است

چون است که هر کس که طمع کرده بدان باغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میرزا حبیب خراسانی
غروی اصفهانی

صبح ازل از مشرق حسن تو دمیده است

تا شام ابد پردۀ خورشید دریده است

حیف است نگه جانب مه با مه رویت

ماه آن رخ زیباست هر آن دیده که دیده است

هرگز نکنم من سخن از سرو و صنوبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه