چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد
آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت
منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او
عالمی غم داشت دل اما غم عالم نداشت
بر سر ما تیغ بیداد تو ابر رحمتست
رحمتی زین به که زخمش حاجت مرهم نداشت
از خموشی گوهر مقصود می آید بچنگ
هیچ غواصی نکرد آنکس که پاس دم نداشت
در وداعش دیده طوفان خیز می بایست حیف
کز تف دل دیده ام چون چشم عینک نم نداشت
بر لب لعلت خراشی دیدم و مردم زرشک
این نگین کی کنده شد نقشی خود این خاتم نداشت
بسکه در خاطر خیال خال آن لب جا گرفت
کعبتین آرزویم غیر نقش کم نداشت
عاقبت از دیده دست تربیت شستم کلیم
زان که آن گوهر که من زین بحر میجستم نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس تنهایی و غم را از زبان شاعر بیان میکند. شاعر به درد و رنجی که از مردم و دنیا میکشد اشاره میکند و از فقدان همدردی و مرهمی برای زخمهایش شکایت دارد. او به تصویر بلبل و گلستان اشاره میکند و میگوید که وفای عشق کوتاه مدت است. غمهای درونیش را بیشتر از دیگران احساس میکند و بر این باور است که رحمتها نیز نمیتوانند زخمها را ترمیم کنند. شاعر به جستجوی حقیقت و معانی عمیقتر زندگی میپردازد، اما میفهمد که دستیابی به آنچه میجسته برایش ممکن نیست. در نهایت، او از حسرت و ناامیدی خود در جستجوی آن گوهر ارزشمند میگوید که هرگز به دست نیاورده است.
هوش مصنوعی: چشم دلخواهم، از هیچکس در این دنیا آرامش و دلجویی نیافت. درد من را کسی التیام نبخشید و رازهای من را هیچکس سرّی ندانست.
هوش مصنوعی: پرندهای که در این گلستان زندگی میکند، به خاطر آن گل زودگذر و بیوفا، هزاران لانهاش را خراب کرد. زیرا عمر آن گل تنها به اندازهی یک شبنم بود.
هوش مصنوعی: من که دلنازار و نگرانم، از حال و اوضاع دل خودم نپرس؛ زیرا همه دنیا غم داشت، اما دل دنیا هرگز غم را احساس نکرد.
هوش مصنوعی: برفراز ما شمشیر ظلم تو، همچون ابر رحمتی است. این رحمت از آنچه که زخمهای ناشی از آن نیاز به مرهم دارند، بهتر و والاتر است.
هوش مصنوعی: اگر سکوت و خاموشی را به خوبی درک کنی، به هدف واقعی دست مییابی. کسی که در جستجوی عمق وجود نیست و فقط از ظواهر میگذرد، هرگز موفق به کشف حقیقت نخواهد شد.
هوش مصنوعی: در هنگام وداع او، چشمانم مانند طوفانی پر از احساسات و رنج است و افسوس که از دل شکسته ام، چشمانم باید بدون اشک و نم باشد، مثل عینکی که بخار نکرده است.
هوش مصنوعی: بر لب زیبای تو زخمی دیدم و مردم از این درد مینالیدند. این نگین کی از جای خود کنده شد که نقش خود این انگشتر را نداشت.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و یاد آن لب، تصویر آرزوهایم به قدری در ذهنم جا گرفت که دیگر هیچ چیزی جز آن، برایم ارزشی نداشت.
هوش مصنوعی: در نهایت، از چشمانم دست کشیدم و از تربیت خود جدا شدم، زیرا آن گوهر ارزشمندی که من در این دریا به دنبالش بودم، وجود نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت
زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت
گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر
سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت
ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش
[...]
هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
گوهر مقصود را در دامن همت نیافت
رخنه دل را صدف یک چند تا محکم نداشت
این زمان هر آدمی صد دیو را ره می زند
[...]
شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت
چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت
در گرانجانی زحق بیگانه پای کم نداشت
ورنه هرگز از کسی نخچیر مطلب رم نداشت
از ریاضت کرده ام بیماری دل را علاج
[...]
ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقشها برداشت اما صورت خاتم نداشت
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.