جز قامتت بچشم و دلم جای گیر نیست
مهمان خانه های کمان غیر تیر نیست
دنیا و آخرت بره او دو نقش پاست
دلبستگی بنقش قدم دلپذیر نیست
جائیکه من فتاده ام، آنجا که می رسد
از بیکسی مدان اگرم دستگیر نیست
تا گشته ام ز آمد و رفت نفس ملول
وادید و دید هیچکسم در ضمیر نیست
بر دل نهم چو دست کفم پر گهر شود
گر دست مفلس است ولی دل فقیر نیست
طرز فلک بهیچ دلی جا نمی کند
پیری به بی مریدی این چرخ پیر نیست
عیب از نهاد سخت دلان در نمی رود
ای خواجه موی کاسه چو موی خمیر نیست
محروم باد چشم کلیم از رخت اگر
گلدسته بی تو در نظرش دسته تیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عواطف و احساسات شدید عاشقانه و تنهایی است. شاعر به عشق و دلبستگیهایش اشاره میکند و بیان میکند که تنها زیبایی معشوق در دل و چشم او جای دارد. او میگوید که دنیا و آخرت در واقعیتهای غیرقابل لمس، تنها نقشهایی هستند و دل بستگی به چنین نقشهایی بیفایده است. شاعر از احساس تنهایی و یأس در زندگیاش میگوید و اشاره میکند که با وجود همهی تحولات زندگی، هیچکس در عمق وجودش احساس نمیشود. او بر این باور است که اگرچه دستش تهی است، دلش بینیاز از محبتهای عمیق و ارزشمند است. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که زیباییهای واقعی در نظرش بیمعنا میشوند وقتی معشوقش در کنار او نیست.
هوش مصنوعی: جز قامت تو در نظر و دل من جایی ندارد، چون مهمانخانهها، تیر کمان دیگری نیست.
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت فقط دو تصویر هستند و وابستگی به این تصاویر برای دل خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: در جایی که من سقوط کردهام، آنجا را به خاطر بیکسیام نادیده نگیر، حتی اگر کسی به من کمک نکند.
هوش مصنوعی: من از تکرار آمد و رفت نفس خسته شدهام و فهمیدم که هیچکس در درون من نیست.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است دست من خالی باشد و به چیزی رسیدگی نکند، اما اگر بر دل خود کار کنم و محبت و زیبایی را در آن جای دهم، دل من همیشه غنی و پر از ارزش خواهد شد.
هوش مصنوعی: سیر حوادث و زمان هیچگاه در دل کسی جا نمیگیرد و پیری به معنای بیفرزندی و بییار بودن این دنیای کهنه نیست.
هوش مصنوعی: مشکلات و نقصهای درونی افرادی که دلهای سختی دارند، به راحتی حل نمیشود. ای دوست، موی کاسهای که شبیه به موی خمیر است، تنها نشانهای از ظاهر است و نشاندهندهی عمق وجودی آنها نیست.
هوش مصنوعی: اگر کلیم (حضرت موسی) چهرهی تو را نبیند، برایش تصور گلدسته (معماری زیبا) بیتو همچون دستهای تیر است که هیچ جذابیتی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
[...]
دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهیْ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
[...]
طفلی و مرد عشق تو گردون پیر نیست
جانی و هیچکس را از جان گزیر نیست
خونم به یک کرشمهٔ ابرو بریختی
آنی که با کمان تو حاجت به تیر نیست
حسنت خطی نوشت علی الوجه کز خوشی
[...]
شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست
و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست
صد سر فدای پای تو باد، ار چه در حرم
تو می روی و خون کست پایگیر نیست
بی رحم وار چند زنی غمزه بر دلم
[...]
ای سروریکه در ره مردی و مردمی
رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند
بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.