گنجور

 
کلیم

نیلگون شد فلک از تیرگی اختر ما

گردد آئینه سیه تاب ز خاکستر ما

بی‌کسانیم، گذاری به سر ما که کند؟

مگر از گریه گهی بگذرد آب از سر ما

ایدل انگار که چون تیغ به بند افتادیم

بهتر آن است که ظاهر نشود جوهر ما

نه تذرویم نه طاووس چه در ما دیده است

که پرد دیدهٔ دام از پی بال و پر ما

روی گرمی چو نبینیم به کس وانشویم

نخل مومیم بجز شعله نچیند بر ما

نشئه از باده ندیدیم و طرب از مستی

خاک محنت زده‌ای بود گل ساغر ما

اشک اختر همه از دیدهٔ گردون بچکد

مصلحت نیست که دودی بکند مجمر ما

پیش این جوهریانی که درین بازارند

قیمت رشته فزون‌تر بود از گوهر ما

نیست دور از اثر طالع پست تو کلیم

که بچاه افتد اگر سیر کند اختر ما