گنجور

 
کلیم

خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید

پای در دامان و دست از مدعا باید کشید

بار درد بی دوا بردن بسی آسانترست

کز طبیبان منت از بهر دوا باید کشید

منت دریا کشند ار قطره ای احسان کنند

کاش منت را بمقدار عطا باید کشید

دولتی بهتر ز گمنامی نخواهی یافتن

سر بجیب از سایه بال هما باید کشید

میهنی سرپنجه را در زیر سنگ از بار رنگ

دست همت را ز دامان حنا باید کشید

با وجود ضعف پیری بار بردن مشکلست

پا بدامان کش چو منت از عصا باید کشید

در خمار باده دلکوبست سیر گلستان

دردسر از خنده گلها چرا باید کشید

کار محنت گر درین راه اینچنین بالا رود

ره نوردان را ز زانو خار پا باید کشید

شمع را با خامشی هر گه زبان باید برید

بنگر از بیهوده گوئیها چها باید کشید

از بلای آشنائی آنچه من دیدم کلیم

ز آشنا خود را بکام اژدها باید کشید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خیالی بخارایی

گر ز بالای تو هر ساعت بلا باید کشید

به ز ناز سرو کز باد هوا باید کشید

با وجود قامتت سوسن ز رعنائی و لطف

گر کند دعوی زبانش از قفا باید کشید

ما اگر مشگ ختا گفتیم زلفت را به سهو

[...]

صائب تبریزی

پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید

اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید

نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را

در محیط بیکران دست از شنا باید کشید

گر نمی آیی برون از خود به استقبال مرگ

[...]

جویای تبریزی

دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید

خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید

تلخ و شیرین تا به کام خواهشت یکسان شود

ساغر لبریز تسلیم و رضا باید کشید

در سواد هند خوش در کشمکش افتاده ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه