که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش
کشد ز آیینه بیرون عکس را مژگان گیرایش
ره عشق ار به سر آید ندارد راه بیرون شد
به ساحل گر رسد کشتی همان دریا بود جایش
به قتلم غمزهٔ خونریز را همدست مژگان کن
چه سود از تیغ تنها گر نباشد کارفرمایش
همه رنگینی اشکم، همه رعنایی آهم
ز عکس آن گل رودان و یاد نخل بالایش
کند قمری خیال سرو و بر خاک آشیان بندد
به هرجا سایه افتد بر زمین از قد رعنایش
سیهروزی به این خوشطالعی هرگز نمیباشد
به کام دل چه خوش پیچیده زلفش بر سراپایش
کلیم اندر ره عشقش به غارت داد سرمایه
نماند هیچ با او غیر خاری چند در پایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر از جذابیت چشمان معشوق و تأثیر آن بر دل سخن میگوید و اشاره میکند که عشق یک مسیر بدون خروج است. او به مرگ و غم عشق اشاره میکند و میگوید که تیغ تنها بیفایده است اگر عشق در کار نباشد. اشکها و آههایش ناشی از یاد معشوق و زیبایی اوست و حسرتی به دل دارد. شاعر به سختیهای عشق و غمهای ناشی از آن اعتراف میکند و در نهایت به نتایج تلخ عشق که به زندگیاش لطمه میزند، اشاره میکند. عشق برای او همچون غارتگری است که تمام داراییاش را میگیرد و فقط خاری برایش باقی میگذارد.
هوش مصنوعی: دل میتواند در کنار زیباییاش باقی بماند، چون چشمانش به قدری جذابند که انعکاس تصویر را از آینه به خاطر مژههای دلربایش میکشد بیرون.
هوش مصنوعی: اگر مسیر عشق به پایان برسد، دیگر راهی برای فرار نیست؛ حتی اگر کشتی به ساحل برسد، باز هم جای آن دریا خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مفهوم خیانت و آسیب از سوی محبوب اشاره دارد. او میگوید که حتی اگر محبوب با چشمانش به او آسیب بزند، این کار برای او فایدهای ندارد، زیرا صرفاً استفاده از تیغ و سلاح کافی نیست، بلکه باید در پشت آن یک نیروی تمامعیار و قوی وجود داشته باشد که دستور دهد یا تأثیرگذار باشد. بنابراین، او به درک این نکته میرسد که درد و رنجی که از محبوب میکشد، باید ناشی از یک نیروی عمیقتر باشد و تنها از خنجر و تیغ کافی نیست.
هوش مصنوعی: تمام زیبایی اشک我 و لطافت آهم از تصویر آن گل خوشبو و یاد نخل بلندش است.
هوش مصنوعی: پرندهای مثل قمری، در فکر و خیال خود به درخت سرو میاندیشد و وقتی به زمین میافتد، در هر جایی که سایه او را بپوشاند، زیبایی و شکوه او را حس میکند.
هوش مصنوعی: بدبختی و تیرهبختی هرگز به این خوشبختی نخواهد رسید؛ زیرا دل خوشی من از این است که زلفهای او بهطور زیبا و دلنشین بر تمام وجودش پیچیده است.
هوش مصنوعی: کلیم در مسیر عشق، تمام داراییاش را از دست داد و جز چند خار در پایش چیزی باقی نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید
به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش
همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش
[...]
دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش
چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش
زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم
اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش
ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی
[...]
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
[...]
چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش
که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش
فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او
رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش
به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم
[...]
ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش
اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش
مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت
که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش
به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.