گنجور

 
کلیم

ریخت ناخن بس که خار یأس از پا می‌کشم

بر در دل می‌نشینم پا ز درها می‌کشم

ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت

چون نگویم دست همت را ز دنیا می‌کشم

شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست

شیشه در بارم نباشد گرچه صهبا می‌کشم

دور من چون می‌رسد ساقی دو ساغر ده مرا

می به یاد آن دو چشم مست شهلا می‌کشم

حلقه‌ای در گوش بخت افکنده آن چشم سیاه

کز نگاهش سرمه در چشم تماشا می‌کشم

می‌رسد مستی به سرحدی که نشناسم ترا

جام سرشار تغافل سخت تنها می‌کشم

سنگ در دیوارها از شوخی طفلان نماند

شهر اگر ویران شود خود را به صحرا می‌کشم

ناخدای کشتی می می‌توانم شد کلیم

بردبارم همچو کشتی گرچه دریا می‌کشم

 
 
 
عرفی

بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم

نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم

خار خار راحتم ره می زند ای ساربان

گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم

چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز

[...]

صائب تبریزی

تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می‌کشم

می‌روم تا اوج استغنا، دگر وامی‌کشم

دست از مشاطه در نازک‌ادایی برده‌ام

سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا می‌کشم

در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

..............................

..............................ا می‌کشم

او فراهم می‌کشد چو غنچه جیب از روی ناز

من به صد امید، دامان تمنا می‌کشم

وصل را زان دوست می‌دارم که هجران در پی است

[...]

ابوالحسن فراهانی

رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا می‌کشم

عشق می‌گوید سفر کن رخت هرجا می‌کشم

در میان محنت امروز از بس خو کردم

انتظار محنتی دارم که فردا می‌کشم

فیض کاشانی

چون غمی زور آورد خود را به صحرا می‌کشم

ناله را سر می‌دهم از دیده دریا می‌کشم

راز در دل بیش از این نتوان نهفتن چند و چند

بر سر هر چارسو بانگ علالا می‌کشم

نی غلط کی می‌توان گفتن به هرکس راز دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه