ریخت ناخن بس که خار یأس از پا میکشم
بر در دل مینشینم پا ز درها میکشم
ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت
چون نگویم دست همت را ز دنیا میکشم
شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست
شیشه در بارم نباشد گرچه صهبا میکشم
دور من چون میرسد ساقی دو ساغر ده مرا
می به یاد آن دو چشم مست شهلا میکشم
حلقهای در گوش بخت افکنده آن چشم سیاه
کز نگاهش سرمه در چشم تماشا میکشم
میرسد مستی به سرحدی که نشناسم ترا
جام سرشار تغافل سخت تنها میکشم
سنگ در دیوارها از شوخی طفلان نماند
شهر اگر ویران شود خود را به صحرا میکشم
ناخدای کشتی می میتوانم شد کلیم
بردبارم همچو کشتی گرچه دریا میکشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق یأس و دلتنگی است. شاعر از درد و سختیهایی که در زندگی تجربه میکند، سخن میگوید و نشان میدهد که چقدر برای رهایی از مشکلات تلاش میکند. او به تصویر کشیدن مناظر و لحظاتی که به یاد معشوقش میافتد، میپردازد و این یادآوری حتی در حال مستی نیز او را رها نمیکند. در ادامه، شاعر احساس انزوا و جدایی را با توصیف دیوارها و ویرانی شهر بیان میکند و در نهایت به قدرت ملاحظهگر خود اشاره میکند که میتواند در شرایط سخت مانند دریانوردی در میان طوفان، با بردباری پیش برود. بهطور کلی، شعر به بررسی احساسات پیچیده و کشمکشهای درونی شاعر میپردازد.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و ناامیدیهایی که دارم، ناخنهایم به شدت آسیب دیده است. در چنین حالتی، در دل و ذهن خودم مینشینم و خودم را از درها و منابع ناامیدی دور میکنم.
هوش مصنوعی: دستم از زیر آستین خارج نشده است، چرا که نمیتوانم بگویم که از دنیا دست میکشم.
هوش مصنوعی: تو به من نگاه کردی و مرا تحت تأثیر قرار دادی، در حالی که نگهبان هیچ کاره است. اگرچه در میکده نوشیدنی هست، اما من بدون شیشه در آنجا نمیتوانم بمانم.
هوش مصنوعی: هرگاه ساقی به دورم میرسد، دو جام از شراب به من بدهد و من در یاد آن دو چشم زیبا و مست هستم.
هوش مصنوعی: چشمان سیاه او که مانند سرمه در چشم من مینشیند، به گونهای من را اسیر کرده که گویی حلقهای در گوش بخت من قرار داده است.
هوش مصنوعی: میرسد حالتی به من که دیگر تو را نمیشناسم و در حالی که در نوشیدن غرق شدهام، به شدت احساس تنهایی میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این معنا اشاره میکند که اگر شهر ویران شود و همه چیز از بین برود، او خود را به دشت و صحرا میبرد. همچنین، به نوعی نشان میدهد که در برابر بازیهای بیپایه و اساس کودکان، دیگر چیزی از سنگها و دیوارها باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: من میتوانم ناخدای کشتی با تحمل و صبر باشم، همانطور که یک کشتی در دریا پیش میرود، حتی اگر دریا پر از چالشها باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم
نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم
خار خار راحتم ره می زند ای ساربان
گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم
چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز
[...]
تیغ کوه همتم دامن ز صحرا میکشم
میروم تا اوج استغنا، دگر وامیکشم
دست از مشاطه در نازکادایی بردهام
سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا میکشم
در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی
[...]
..............................
..............................ا میکشم
او فراهم میکشد چو غنچه جیب از روی ناز
من به صد امید، دامان تمنا میکشم
وصل را زان دوست میدارم که هجران در پی است
[...]
رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا میکشم
عشق میگوید سفر کن رخت هرجا میکشم
در میان محنت امروز از بس خو کردم
انتظار محنتی دارم که فردا میکشم
چون غمی زور آورد خود را به صحرا میکشم
ناله را سر میدهم از دیده دریا میکشم
راز در دل بیش از این نتوان نهفتن چند و چند
بر سر هر چارسو بانگ علالا میکشم
نی غلط کی میتوان گفتن به هرکس راز دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.