بسکه سودای سر کوی تو پیچد در سرم
در هوایت خانه دشمن بود چون مجمرم
شمع اگر پروانه اش من باشم از دلبستگی
رشته های خویش بندد حله بر بال و پرم
در وجود باطل من نیست یک جو منفعت
مو بمویم خط بطلانی بود بر پیکرم
این تب عشقست نی آتش که بنشیند زآب
من اگر بهتر شوم تب دار ماند بر سرم
تیغ موج من بخون جام من لب تشنه است
سنگ در دامن حباب آمد بچنگ ساغرم
آشنائی از ره بیگانگی چسبانترست
بسکه کم رفتم بدرها روشناس هر درم
بیقراران آشنای جانی یکدیگرند
هر کجا بینم جرس را می طپد دل در برم
نگذرد بر من کسی کزوی نبینم خوارئی
خار بیزد بر سرم گر بگذرد آب از سرم
از سر و سامان چو مهر کیسه برخیزم کلیم
تا نپنداری که همچون سکه در بند زرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت عشق و دلدادگی به معشوقهاش سخن میگوید. او بیان میکند که هجران و دوری از محبوبش به اندازهای دردناک است که حتی با وجود کمبودها و سختیها، عشق او به دنبال بهبود و تکامل است. شاعر خود را همچون شمعی میبیند که عاشق پروانهاش است و در عین حال، احساس میکند که هیچ سود و منفعتی در وجودش نیست و همه چیز در او به نوعی باطل و بیفایده است. او عشق را همچون بیماری میداند که هیچگاه درمانپذیر نخواهد بود و در هر جا که صدای آشنایی را بشنود، دلش میتپد. همچنین، تأکید میکند که هرگز از خواب و آرزوهایش دست نخواهد کشید و حتی اگر مشکلاتی بر سر راهش باشد، عشقش را رها نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: بینهایت عشق و آرزو برای دیدن تو در ذهنم موج میزند، به طوری که در عشق تو، حتی در دل دشمن نیز همچون لالهای شعلهور هستم.
هوش مصنوعی: اگر من پروانه شمع باشم، او به خاطر عشق و وابستگیام، دست به کار میشود و رشتههای خود را به دور بال و پر من میپیچد.
هوش مصنوعی: در وجود ناتوان و بیفایدهام هیچ سود و نفعی وجود ندارد و به همین دلیل، هر خط و نشانی بر بدنم گواهی بر بیفایتیام است.
هوش مصنوعی: این عشق مثل یک تب است، نه مانند آتشی که با آب خاموش شود. حتی اگر بهتر شوم، این تب همچنان بر سرم باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: موجی که به شکل تیغ درآمده، به خون من میزند و جام من از تشنگی سرناساز میزند. سنگی در دامن حباب به دام افتاده است و حالا ساغرم در این حال و هواست.
هوش مصنوعی: آشنایی با کسی که دوری او را تجربه کردهایم، به مراتب بیشتر از آشنایی با کسی است که همیشه نزدیک بوده است. چون در این حالت، به خاطر کم بودن دیدارها، این احساس آشنایی با او عمیقتر و واضحتر میشود.
هوش مصنوعی: دیوانهگان عشق که روحشان با هم آشناست، هر جا که صدای زنگی را میشنوم، دلم بیتابی میکند و آنها را در آغوش میکشم.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید از نزد من برود که من او را خوار ببینم. اگر این اتفاق بیفتد، مثل این است که خار بر سرم میخورد، یعنی بسیار دردناک و آزاردهنده است.
هوش مصنوعی: من از سر و سامان عشق و مهر خود بلند میشوم، کلیم، تا نپنداری که در قید و بند ثروت و زر و زیور هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم
گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم
من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم
گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم
هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم
[...]
ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم
قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
[...]
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
عالمی از عالم وحدت به کف میآورم
تخت و خاتم نی و کوس رب هبلی میزنم
طور آتش نی و در اوج انا الله میپرم
هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.