گنجور

 
کلیم

بسکه سودای سر کوی تو پیچد در سرم

در هوایت خانه دشمن بود چون مجمرم

شمع اگر پروانه اش من باشم از دلبستگی

رشته های خویش بندد حله بر بال و پرم

در وجود باطل من نیست یک جو منفعت

مو بمویم خط بطلانی بود بر پیکرم

این تب عشقست نی آتش که بنشیند زآب

من اگر بهتر شوم تب دار ماند بر سرم

تیغ موج من بخون جام من لب تشنه است

سنگ در دامن حباب آمد بچنگ ساغرم

آشنائی از ره بیگانگی چسبانترست

بسکه کم رفتم بدرها روشناس هر درم

بیقراران آشنای جانی یکدیگرند

هر کجا بینم جرس را می طپد دل در برم

نگذرد بر من کسی کزوی نبینم خوارئی

خار بیزد بر سرم گر بگذرد آب از سرم

از سر و سامان چو مهر کیسه برخیزم کلیم

تا نپنداری که همچون سکه در بند زرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

معدن شادیست این معدن جود و کرم

قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم

قطران تبریزی

مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم

گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم

من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم

گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم

هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم

[...]

عین‌القضات همدانی

ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم

قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم

انوری

گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی

ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم

بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی

خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم

منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی

[...]

خاقانی

هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون می‌برم

عالمی از عالم وحدت به کف می‌آورم

تخت و خاتم نی و کوس رب هب‌لی می‌زنم

طور آتش نی و در اوج انا الله می‌پرم

هرچه نقش نفس می‌بینم به دریا می‌دهم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه