بکن بیخ صبوری حسرت دیدار میآرد
چو میرد باغبان این نخل برگ و بار میآرد
کدورت میفزاید جام خاکی، حیرتی دارم
که این آیینه چون بینم بود زنگار میآرد
دلی دارم چنان بیگانه از عشرت که در گلشن
پی نظاره گل روی در دیوار میآرد
دیاری کش تو بیپروا طبیب دردمندانی
اجل از رحم شربت بر سر بیمار میآرد
نصیبم نیست شهد راحتی بیزهر اندوهی
صبا بوی گل گر آورد با خار میآرد
کلیم از گریه گفتم آبرویی رو دهد ما را
چه دانستم که اشک آتش بروی کار میآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاوی احساسات عمیق و دردناک شاعر است که در آن به حسرت و آرزو برای دیدار معشوق اشاره دارد. شاعر با بیصبرانه انتظار کشیدن برای دیدار، به زندگی بیمعنا و کدوورتهای آن اشاره میکند. او نگران و اندوهگین است و احساس میکند که گلشن زندگیاش به واسطه دوری از عشق، زهر ناکامی و غم را به همراه دارد. در نهایت، شاعر به اثر اشک و گریه روی زندگیاش اشاره میکند و به این نکته پی میبرد که غم و اندوه همیشه همراهش خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر ریشه صبوری را بکاری، حسرت دیدار به بار میآورد. همانطور که وقتی باغبان این نخل را میمیرد، برگ و بار آن به وجود میآید.
هوش مصنوعی: تاریکی و کدورت مایعات را بیشتر میکند. اما من متعجبم که چرا این آینه که به نظر خشک و بینم است، اینقدر گرد و غبار به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: دلی دارم که به اندازهای از خوشی و لذت دور است که حتی در باغ گل، تنها به تماشای زیبایی گلها روی دیوار مینگرد.
هوش مصنوعی: در سرزمینی که پزشکان بیهراس در آن وجود دارند، برای بیمارانی که دردمند و در آستانه مرگ هستند، شربتی میآورند که به آنها کمک میکند.
هوش مصنوعی: زندگی شاد و خوشی برای من مقدور نیست. حتی اگر نسیمی به من بوی گل بیاورد، باز هم همراه آن، تلخی و غم وجود دارد.
هوش مصنوعی: من از گریه بازگو کردم که آبرویم را به دست بیاورم، اما نمیدانستم که اشکهایم آتش را بر دل میزنند و مشکلات بیشتری برایم به وجود میآورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرشک لعل من حاصل گل آزار میآرد
گهر میریزم و سنگ ملامت بار میآرد
شکست از دیدهٔ بدخورد جامم این سزای او
که صحبت را ز خلوت بر سر بازار میآرد
شراب تلخ با محبوب سیماندام نوشیدن
[...]
کمال عاشقی حیرانی دیدار میآرد
چو آتش دیر میماند سمندر بار میآرد
تو درخواه از قضا چندان که فیروزی شود روزی
به بخت ار در ببندی اختر از دیوار میآرد
به هند خط جمال یار سودایی عجب دارد
[...]
سر منصور بار آن تیغ بیزنهار میآرد
نهالی را که خون آبش بود سربار میآرد
به خورشید درخشان میرسد چون قطرهٔ شبنم
به این گلزار هرکس دیدهٔ بیدار میآرد
چونی هرکس در این وادی به صدق دل کمر بندد
[...]
گرفتم او گذاری بر سر بیمار میآرد
کجا دل طاقت حیرانی دیدار میآرد
ز راز دل حجاب عشق میبندد زبانم را
ترحم با منش هرگاه در گفتار میآرد
دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد
سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد
دل غمدیده را آخر هجوم گریه کند از جا
چو سیلابی که سنگ از دامن کهسار می آرد
ز بس لبریز او شد تنگنای خاطرم جویا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.