بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است
بیچاره ناله در ته دیوار مانده است
مرغ از قفس پرید و به فانوس شمع سوخت
دل همچنان به سینه گرفتار مانده است
دل را تو بردی و غم دل همچنان بجاست
آئینه در میان نِه که زنگار مانده است
پرهیز چون نمیکند از خون عاشقان
چشم تو را سزاست که بیمار مانده است
چون همنشین آن بر و رو گشته آبله
شبنم در آفتاب چه بسیار مانده است
سررشته هزار موافق ز هم گسیخت
ربط ردای شیخ به زنار مانده است
از زور رعشه، پنجه خورشید میبرد
از باده گرچه دست من از کار مانده است
باشد نشان پختگی افتادگی کلیم
آن میوه نارسست که بر دار مانده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به غم و اندوه دل اشاره میکند که بر اثر کدورتها و جداییها ایجاد شده است. او به تصویر کشیدن احساسی میپردازد که دل همچنان در اسارت نگران و ناراحت مانده است، حتی با وجود فرار مرغ از قفس. همچنین به زنگار و کدورتهای روحی که همچنان بر دل نشسته اشاره میکند. در اشعار دیگر، نسبت به عشق و درد ناشی از آن گلهگذاری میکند و به عدم سازگاری و درآمیختگی زندگیهای مختلف میپردازد. در نهایت، به پختگی و تجربه ناشی از سختیها اشاره دارد که موجب میشود انسان به افتادگی و تواضع نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: دل بهخاطر انبوهی از غم و ناراحتی غبارآلود شده و در حالتی تأسفبار، صدایی کمزور از اعماق خود بیرون میآورد که در گوشه دیوار گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: پرنده از قفس خارج شد، اما دل هنوز در سینه اسیر و در آتش شمع می سوزد.
هوش مصنوعی: تو دل مرا بردی و همچنان غم دل در من باقی است. آینه را در جایی پنهان کن، زیرا که لکههای آن هنوز باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اجتناب از محبت و عشق، باعث شده است که دل بندهعشق به درد و رنج بیفتد و چشم تو شایستهی این غم و ناراحتی است که هنوز بهبودی نیافته است.
هوش مصنوعی: زمانی که کنار آن شخص نشستهام، مانند آبی که در آفتاب بر روی گلبرگها مینشیند، بسیار چیزها را مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: هزاران پیوند و ارتباطی که میان موافقان وجود داشت، اکنون گسسته شده است. تنها ارتباطی که باقی مانده، ارتباط ردای شیخ با زنار است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت لرزشها و تأثیرات آن، انگار نور خورشید را از من گرفتهاند، با این حال دست من نمیتواند کاری انجام دهد و در عمل ناتوان ماندهام.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ممکن است نشانهای از پختگی و کمال در فرد وجود داشته باشد، اما در واقع او هنوز به کمال نرسیده است و مانند میوهای است که هنوز نارس مانده و به درخت آویزان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مارا تنی چو صورت دیوار مانده است
چشم و زبان و دست و دل از کار مانده است
خواهم که بشکنم قفس تن که دور ازو
بیهوده مرغ روح گرفتار مانده است
از دیده یار رفت وزخون خشک شد مژه
[...]
دود دلی ز ابر گهربار مانده است
داور تری ز قلزم زخار مانده است
روشندلان به تیره دلان جا سپرده اند
کف از محیط، از آینه زنگار مانده است
بکسر زبان دعوی بی معنی اند خلق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.