آنکه زخمی از زبان او نخوردم سوسن است
وانکه بر عیبم ندوزد چشم بدبین سوزن است
رخصت سیر جهان میخواستم از عقل، گفت
اهل عزلت را سفر از یاد مردم رفتن است
تا شکست کاملان جستن هنر گردیده است
عیبجوی طلعت خورشید چشم روزن است
عمرها با تیرهروزی ساختم تا این زمان
خلوتم را شمع کافوری بیاض گردن است
نه فلک در پیش چشم اهل همت خرمنی است
هر که کام از آسمان جوید گدای خرمن است
هر کجا شور جنون ما را به بازار آورد
سنگ مانند ترازو خانهزاد دامن است
دل که شد سلطان تن خیل و حشم دارد ز اشک
از شرر باشد سپاهش هر که میر گلخن است
آه سرد از حسرت روغن چراغم میکشد
ساز و برگ روزم از سامان شبها روشن است
در دیار فقر کانجا جوشن از عریان تنی است
حامی شمع از خطر فانوس بی پیراهن است
نسبت ما با جفاهایش کلیم امروز نیست
تیغ بیداد و دل ما هر دو از یک آهن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.