دلا مگوی که نگرفت هیچکس خبرم
که سنگ حادثه داند شمار موی سرم
اگر بنشو و نمائی رسیده ام اینست
که خار پای دوانیده ریشه تا کمرم
هوای بال فشانی بزیر چرخم نیست
چو طایر قفسم گو بریده باش پرم
بهوش خویش چو آیم بگرد او گردم
براه شوق بآخر نمی رسد سفرم
بباغ دهر چو من نیست نخل خوشی ثمری
عبث نگشته هوادار اره و تبرم
ز در بسایه دیوار می کشم خود را
غرور ناز بخواری براند ار زدرم
ز سیل اشک چنان شستشوی دیده دهم
که هر نظاره فریبی بیفتد از نظرم
نیم چو صورت دربند جامه دیبا
لباس فاخرم اشکست و رشته گهرم
اگرچه قرض ز یمن قناعتم نبود
چو وام دار زند اشک دست در کمرم
زخاکساری من هیچ دور نیست کلیم
اگر بخاک بدل گردد آب در گهرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج خود میگوید و احساس تنهایی و بیخبری از وضعیت خود را بیان میکند. او به تصویر قفسی اشاره میکند که پرندهای در آن محبوس است و از مشکلات و موانع زندگی شکایت دارد. شاعر نگران است که دیگران نتوانند درد او را درک کنند و حس میکند که به رغم تلاشهایش، از آرزوهایش دور است. او با تمثیلهای زیبا به مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکند، اشاره میکند و تأکید میکند که حسرت و اندوهش او را رنج میدهد. در نهایت، او با توجه به موقعیت خود، به وامداری اشک و غم اشاره میکند و روشن میسازد که هرچند به نظر میرسد که او در زندگی موفق نیست، اما این احساسات جزء وجود او شدهاند.
هوش مصنوعی: ای دل، نگویید که هیچکس از حال من باخبر نیست، چون سنگ آن حادثهی سخت است که فقط شمار موی سرم را میداند.
هوش مصنوعی: اگر بنشینی و بگویی که به مقصد رسیدهام، واقعیت این است که خارها تا کمرم را گرفتهاند و زخمهایی ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: من در شرایطی نیستم که بتوانم مانند پرندهای آزادانه پرواز کنم؛ چرا که در قفسی گرفتار هستم و بالهای من شکستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که به خود بیایم و متوجه حال و هوای او شوم، با اشتیاق دور او میچرخم، اما این سفر هرگز به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: در باغ دنیا مانند من نخل خوشی وجود ندارد، در نتیجه میوهاش بیفایده است و درختان دیگر نیز تنها منتظر اره و تبر هستند.
هوش مصنوعی: از در دیوار خارج میشوم، با غروری که به ناز و خودپسندی وابسته است، اما اگر از در برانم، احساس حقارت میکنم.
هوش مصنوعی: با اشکهایی که میریزم، چنان چشمانم را پاک میکنم که هر تماشایی از دیدن من ناامید شود.
هوش مصنوعی: نیمهای از وجودم به زیبایی و توانمندی زینت داده شده، اما لباس گرانبهای من پاره شده و رشتههای گرانبهای من پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: گرچه به خاطر وضع مالیام راضی نیستم، اما وقتی قرضدار میشوم، غم و اندوه باعث میشود که احساس فشار و ناراحتی کنم.
هوش مصنوعی: من از خاک ساخته شدهام و از آن دور نیستم. اگر آب به سنگ تبدیل شود، من هم میتوانم به خاک برگردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.