دلا مگوی که نگرفت هیچکس خبرم
که سنگ حادثه داند شمار موی سرم
اگر بنشو و نمائی رسیده ام اینست
که خار پای دوانیده ریشه تا کمرم
هوای بال فشانی بزیر چرخم نیست
چو طایر قفسم گو بریده باش پرم
بهوش خویش چو آیم بگرد او گردم
براه شوق بآخر نمی رسد سفرم
بباغ دهر چو من نیست نخل خوشی ثمری
عبث نگشته هوادار اره و تبرم
ز در بسایه دیوار می کشم خود را
غرور ناز بخواری براند ار زدرم
ز سیل اشک چنان شستشوی دیده دهم
که هر نظاره فریبی بیفتد از نظرم
نیم چو صورت دربند جامه دیبا
لباس فاخرم اشکست و رشته گهرم
اگرچه قرض ز یمن قناعتم نبود
چو وام دار زند اشک دست در کمرم
زخاکساری من هیچ دور نیست کلیم
اگر بخاک بدل گردد آب در گهرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.