گنجور

 
کلیم

ایام، خوشدلی بستمکار می دهد

گریه بزخم و خنده بسوفار می دهد

نه صورت پری است بخلوتسرای تو

شوق تو پر بصورت دیوار می دهد

بیحاصلان ز محنت ایام فارغند

دوران شکست نخل گران بار می دهد

دارم دلی که بازی طفلان اشک را

خاک از غبار خاطر افکار می دهد

دوران بر غم طینت آئینه خاطران

آب بقا بسبزه زنگار می دهد

فهمیده است معنی خط پیاله را

آن ساقئی که ساغر سرشار می دهد

پشتی که کاه داده بدیوار عافیت

ما را خبر ز حال سبکبار می دهد

خیری بنام گلشن روی تو می کند

هر باغبان که آب بگلزار می دهد

ظاهرپرست کی بحقیقت رسد کلیم

کو سر همیشه در ره دستار می دهد