به دور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد
چراغان بر لب آب روان فیض دگر دارد
ندارم زینتی همچون صدف جز عقده خاطر
همیشه رشته کارم گره جای گهر دارد
مگر یاد لبت در خاطر پیمانه میگردد
که در بزم نشاط باده چشم از گریه تر دارد
به جز سرگشتگی و گرد محنت حاصلش نبود
به سان گردباد آن را که دهر از خاک بردارد
نشان اهل غفلت جستم از پیر خرد گفتا
نشانش اینکه در فصل بهار از خود خبر دارد
جنون شهر دشمن با بیابان دوستی دارم
که چون سیلاب اشکم جنگ با دیوار و در دارد
اگر برگ و بری داری ز خود بفشان که پیوسته
تبر پیوند اینجا با نهال بارور دارد
چرا پیوسته شمع انجمن صندل به سر مالد
ز بالافشانی پروانه گرنه دردسر دارد
اگر مردن نبودی زندگی با ما چهها کردی
درین دریا اگر نشکست کشتی صد خطر دارد
کلیم از جور گل خون شد دل بلبل چنین باشد
گرفتاری به آن معشوق بیپروا که زر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات عمیق خود میپردازد. او از درد و غم ناشی از جدایی و عشق صحبت میکند و به زیباییهای اطراف، مانند موجهای آب و بزمها، اشاره میکند. در عین حال، او نتوانستن به دستیابی به زیباییهایی مانند صدف را نشان میدهد و از گرههای زندگی و چالشهای آن مینالد.
شاعر به یاد عشق و معشوق میافتد و از سرگشتگی و محنتهایی که در زندگی تجربه کرده، سخن به میان میآورد. او همچنین به بیپروایی معشوق و درد دل بلبل در عشق اشاره میکند و به تضادهایی که در زندگی وجود دارد، مانند زندگی و مرگ، پرداخته و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق و درد آن ناگزیر است.
هوش مصنوعی: دور چشمهای زیبا، مژگان به شکل زیبایی قرار دارند و با جلوهی خود، دل را میبرند. بر سر آب روان، نوری دیگر و زیبایی تازهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: من زینتی همانند صدف ندارم، فقط یک دلی پر از عقده دارم و همیشه کارهایم گره خورده است، جایی که باید مکان جواهر باشد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است یاد تو در ذهن میچرخد که در مهمانی شادی، شراب از چشمانم سرازیر میشود؟
هوش مصنوعی: جز سرگشتگی و مشکلاتی که به همراه دارد، چیزی از آن باقی نمیماند، مانند گردبادی که دنیا انسان را از خاک خود برمیدارد.
هوش مصنوعی: من به دنبال نشانههای اهل غفلت بودم و از دانشمند سالخورده پرسیدم. او گفت نشانهی آنها این است که در فصل بهار از خود و حالشان بیخبرند.
هوش مصنوعی: من دیوانگی این شهر را با دلدادگی به بیابان مقایسه میکنم؛ چرا که اشکهایم مانند سیلاب هستند و همیشه در برابر دیوارها و درها به جنگ میپردازند.
هوش مصنوعی: اگر برگ و ثمری از خود داری، آن را رها کن، زیرا همیشه تبر جدایی بر اساس پیوندهای اینجا با درخت بارور وجود دارد.
هوش مصنوعی: چرا همیشه شمع جمع را با عطر چوب ساج میپوشانی؟ مگر اینکه پروانهها دردسر ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: اگر مرگ وجود نداشت، زندگی چه بلایی بر سر ما میآورد. اگر کشتیمان در این دریا نشکند، با این حال باز هم خطرات زیادی در انتظار ماست.
هوش مصنوعی: دل بلبل از ظلم گل اندوهناک شده است و این نشانهای است از درد و رنج ناشی از بیتفاوتی معشوقی که در اختیار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.