گنجور

 
کلیم

بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود

گل جانشین سبزه مینا نمی‌شود

آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است

چشمی که محو آن قد رعنا نمی‌شود

عاشق به نور عشق کند جلوه ظهور

بی‌آفتاب ذره هویدا نمی‌شود

چسبیده‌اند مرده دلان بر نعیم دهر

صورت جدا به تیغ ز دیبا نمی‌شود

پای طلب ز آبله پوشیده بهترست

پای برهنه بادیه‌پیما نمی‌شود

ساحل ز پیش لطمه دریا کجا رود

رو تافتن ز عشق تو از ما نمی‌شود

خارا به شیشه، شعله به خاشاک صلح کرد

وآن شوخ جنگجوی به مأوا نمی‌شود

عمرم تمام صرف غم روزگار شد

وضع جهان هنوز گوارا نمی‌شود

فیضی اگر به کس رسد از اغنیا چرا

بی‌آب کس مسافر دریا نمی‌شود

آواز آب غم ز دلم می‌برد کلیم

بی‌های‌های گریه دلم وا نمی‌شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

بی‌روی دل گره ز زبان وا نمی‌شود

طوطی ز پشت آینه گویا نمی‌شود

چندان که گرد محمل لیلی است در نظر

مجنون غبار خاطر صحرا نمی‌شود

زاهد چگونه از سر فردوس بگذرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

بی گفتگوی رزق مهیا نمی شود

این قفل بی زبان طلب وا نمی شود

کی می رود ز پهلوی منعم گرسنه چشم

گرداب دور از لب دریا نمی شود

رنگینی قبا نکند پیر را جوان

[...]

عارف قزوینی

جور این قدر به یک تن تنها نمی‌شود

گویی اگر که می‌شود حاشا نمی‌شود

ظالم‌تر از طبیعت و مظلوم‌تر ز من

تا ختم آفرینش دنیا نمی‌شود

ای طبع من ز زشتی کردار روزگار

[...]

میرزاده عشقی

ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود

شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود

درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن

این بستری ز بستر خود پا نمی‌شود

می‌دانم ار که سر خط آزادگی ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه