بیباده دل ز سیر چمن وا نمیشود
گل جانشین سبزه مینا نمیشود
آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است
چشمی که محو آن قد رعنا نمیشود
عاشق به نور عشق کند جلوه ظهور
بیآفتاب ذره هویدا نمیشود
چسبیدهاند مرده دلان بر نعیم دهر
صورت جدا به تیغ ز دیبا نمیشود
پای طلب ز آبله پوشیده بهترست
پای برهنه بادیهپیما نمیشود
ساحل ز پیش لطمه دریا کجا رود
رو تافتن ز عشق تو از ما نمیشود
خارا به شیشه، شعله به خاشاک صلح کرد
وآن شوخ جنگجوی به مأوا نمیشود
عمرم تمام صرف غم روزگار شد
وضع جهان هنوز گوارا نمیشود
فیضی اگر به کس رسد از اغنیا چرا
بیآب کس مسافر دریا نمیشود
آواز آب غم ز دلم میبرد کلیم
بیهایهای گریه دلم وا نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان انواع نقصها و ناکامیها در عشق و زندگی میپردازد. شاعر میگوید که بدون عشق و وجود معشوق، دلها به آرامش نمیرسند و زیباییها جانشینی برای زیباییهای درونی ندارند. همچنین، اشاره میکند که عاشق به نور عشق نیاز دارد و بدون آن نمیتواند خود را نشان دهد. شاعر از ناتوانی انسانها در رسیدن به شادی و آرامش سخن میگوید و تلخیهای زندگی را به تصویر میکشد. در نهایت، احساس ناامیدی و غم از عدم تغییر اوضاع را بیان میکند و میگوید که حتی با توجه به شرایط، دریافت خوشی و لذت از زندگی ممکن نیست.
هوش مصنوعی: دل بدون شراب از گردشم در باغ نمیتواند آرام بگیرد و گلی که به جای سبزه باشد، به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: چشمی که به زیبایی و جذابیت یک معشوق خیره شده، حتی نمیتواند به خرابیهای جسم و تن خود توجه کند.
هوش مصنوعی: عاشق به واسطه عشق خود، به نمایش و ظهور میرسد. بدون نور خورشید، حتی ذرات کوچک نیز قابل مشاهده نمیشوند.
هوش مصنوعی: مردانگانی که دلهایشان مرده است، به لذتهای دنیا چسبیدهاند، اما جدا کردن آنها از این دنیا با تیغی از پردهای گرانقیمت ممکن نیست.
هوش مصنوعی: بهتر است برای رسیدن به آرزوها و درخواستها، از پوشش و حمایت استفاده کنیم تا اینکه با پاهای برهنه و بدون آمادگی به سفرهای سخت و دشوار برویم.
هوش مصنوعی: دریا به ساحل آسیب میزند، اما عشق تو از وجود ما نمیرود و همچنان در دل ما باقی میماند.
هوش مصنوعی: خاک به شیشه آسیب میزند و شعله به کاه، اما آن جوان شجاع هرگز به آرامش و سکون نمیرسد.
هوش مصنوعی: عمر من صرف ناراحتیها و مشکلات زندگی شد، اما وضعیت جهان هنوز بهبود نیافته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بهرهای از ثروتمندان ببرد، پس چرا کسی که در بیآبی زندگی میکند، نمیتواند به دریا سفر کند؟
هوش مصنوعی: صدای آب، اندوهی را از دلم دور میکند، اما با این حال، گریهام را نمیتوانم باز کنم و از دل خالی کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیروی دل گره ز زبان وا نمیشود
طوطی ز پشت آینه گویا نمیشود
چندان که گرد محمل لیلی است در نظر
مجنون غبار خاطر صحرا نمیشود
زاهد چگونه از سر فردوس بگذرد
[...]
بی گفتگوی رزق مهیا نمی شود
این قفل بی زبان طلب وا نمی شود
کی می رود ز پهلوی منعم گرسنه چشم
گرداب دور از لب دریا نمی شود
رنگینی قبا نکند پیر را جوان
[...]
جور این قدر به یک تن تنها نمیشود
گویی اگر که میشود حاشا نمیشود
ظالمتر از طبیعت و مظلومتر ز من
تا ختم آفرینش دنیا نمیشود
ای طبع من ز زشتی کردار روزگار
[...]
ز اظهار درد، درد مداوا نمیشود
شیرین دهان به گفتن حلوا نمیشود
درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن
این بستری ز بستر خود پا نمیشود
میدانم ار که سر خط آزادگی ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.