گنجور

 
کلیم

چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است

روشنی دل را ز نور دیده ها پوشیده است

با که گردن سازگاری کرد تا با ما کند

بر مراد دانه هرگز آسیا گردیده است؟

سرو را دانی چرا آزاد می گویند خلق

زانکه دامان تعلق زین چمن برچیده است

گر قفس تنگست از بیرحمی صیاد نیست

صید از ذوق گرفتاری بخود بالیده است

گر بصحرا می رود، ور سر بدریا می کشد

سیل راه برو بحر از اشک من پرسیده است

جامه لایق بآن دستار عریانی بود

بر سر هر کس که سودای جنون پیچیده است

چشم خود را بایدش دادن بمردم عاریت

هر که خود را لایق بالانشینی دیده است

دیده ای دارم که ویران گشته از یکقطره اشک

خانه چشمم تو گوئی از گل نم دیده است

دیده بیدل چسان از زخم می ترسد کلیم

چشم داغ من ز مرهم آنچنان ترسیده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عین‌القضات همدانی

ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است

پس که دیده‌ست روی او و نام او که شنیده است؟

هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود

ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است

کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی

[...]

امیرخسرو دهلوی

تا خیال روی او را دیده در تب دیده است

مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است

تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد

دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است

بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است

لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است

از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما

زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است

در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم

[...]

کلیم

تا بنام من زبان خامه ات گردیده است

از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است

بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب

قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است

من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای

[...]

صائب تبریزی

من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است

رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است

شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون

عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است

چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه