گنجور

 
کلیم

کسب کمال اهل جهان کسب زر بود

علامه آن بود که زرش بیشتر بود

نیک و بد زمانه بود کاش مثل هم

خارش بسر رسد گلش ار تا کمر بود

داد از نفس درازی این دل که همچو شمع

یک آه گرمش از سر شب تا سحر بود

خون شد دلم چو لذت آوارگی شناخت

تا در لباس موج گهر در سفر بود

ماه نوی که یکشبه باشد تمام عمر

در آسمان حسن هلال کمر بود

آن ناوک و هدف که بعید وصال هم

هرگز نمی رسند دعا و اثر بود

از هر مراد کامروا باد آنکه گفت

ترک مراد صندل هر دردسر بود

نیرنگ بین که آفت سالک ز تشنگیست

در آن رهی که نقش قدم چشم تر بود

یارب ز حال ما چه تواند بیان نمود

آن قاصدی که با تو زخود بیخبر بود

از دوستان رسد همه آفت بدوستان

چشم گهر سفید ز آب گهر بود

آورده ام به پیش ز آوارگی کلیم

راهی که خضرش از پی راه دگر بود

 
 
 
منوچهری

تا آفتاب چرخ چو زرین سپر بود

تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود

تا ابر نوبهار مهی را مطر بود

تا در زمین و روی زمین بر، نفر بود

سعدی

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود

دشمن گر آستین گل افشاندت به روی

از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود

گر خاک پای دوست خداوند شوق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

ایدوستان بکام دلم نیست روزگار

آری زمانه دشمن اهل هنر بود

رسمیست در زمانه که هر کم بضاعتی

رتبت بسیش ز اهل هنر بیشتر بود

دریا صفت که منصب خاشاک اندرو

[...]

اهلی شیرازی

مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود

طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود

با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو

صاحب نظر ز سایه خود بر حذر بود

گر سیل خون ز دیده فشانیم دور نیست

[...]

عرفی

ای بلهوس که آمده میهمان وعظ

وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود

پژمرده دل زبان نگشایم بموعظت

شمشیر رامقابله باجانور بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه