پنبهها بر روی داغ از آتش دل در گرفت
وقت مرهم خوش که بازم سوختن از سر گرفت
سرکشی با خاکساران کی به جائی میرسد
سرو من از خاک نتوان سایهٔ خود برگرفت
من کجا، بد گردی افلاک و انجم از کجا
خاطرم در بزم عیش از گردش ساغر گرفت
گلستان چون ساقی مستان ندارد گلبنی
تا گل ساغر ازو چیدم گل دیگر گرفت
از خشن پوشی برون آورد فیض گلخنم
تن قبای تن نما اکنون ز خاکستر گرفت
بستگی در کار عاشق مایهٔ کام دل است
رشته نتواند گهر را بیگره در بر گرفت
اشک را در چشم از لخت جگر نتوان شناخت
طفل خودسر بود رنگ همنشینان برگرفت
برنمی خیزد کلیم، از بستر راحت تنم
پیکر و بستر ز خون دل به یکدیگر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنجی است که شاعر از آتش عشق و جدایی احساس میکند. او به طور نمادین از پنبههایی یاد میکند که به خاطر آتش دلش میسوزند و ناتوانی خود را در به دست آوردن آرامش بیان میکند. شاعر همچنین به تضاد میان عشق و خاک (واقعیت زندگی) اشاره دارد و به این میپردازد که هیچ چیزی نمیتواند درد عاطفی او را تسکین دهد. او در نهایت از حالت بیحالی و ناتوانی خود در مقابل بزرگترین مشکلات زندگی صحبت میکند و به کششهای دل و احساسات انسانی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: پنبهها بر اثر حرارت آتش دل شعلهور شدند و در زمان مناسب برای درمان زخمها دوباره به سوزش ادامه دادند.
هوش مصنوعی: سرکشی و نافرمانی در مقابل خاکیها هیچ نتیجهای ندارد. در واقع، درخت سرو من که نشانهای از بلندی و عظمت است، نمیتواند سایهاش را از روی زمین برگیرد.
هوش مصنوعی: من چه نسبتی با گردش افلاک و ستارهها دارم؟ حالا که در میخانه مشغول خوشی و شادیام، ذهنم تحت تأثیر چرخش این لیوان شراب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در باغی که نمیتواند ساقی مستانش باشد، گلی نیست تا از آن گل و نفتی پر کنم. در این باغ، گل دیگری پیدا کردم که جایگزین کردم.
هوش مصنوعی: از درد و رنج و مشکلات بیرون آمدم و حالا به برکت زندگی جدیدم، تنم از خاکستر خاست و دوباره جان تازهای گرفتم.
هوش مصنوعی: در عشق، وابستگی و پیوند به معشوق، باعث رضایت و خوشحالی دل عاشق میشود. بدون شک، رابطه و پیوندی محکم میتواند زیبایی و ارزش عشق را بیشتر کند.
هوش مصنوعی: در چشم انسان، اشک نمیتواند به سادگی نشاندهنده درد و رنج حاشیهای باشد، زیرا احساسات عمیق او تحت تأثیر دوستان و همنشینانش قرار دارد و کودک نافرمان به راحتی رنگ و حال و هوا را از اطراف خود میگیرد.
هوش مصنوعی: موسی، دیگر نمیتواند از آسایش تنش برخیزد. جسم و محل استراحتش در حالی که پر از درد و زخم است به هم آغشته شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت
جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت
خواست تا او پایهای من بگیرد در وداع
پای ها زو در کشیدم دست ها بر سر گرفت
گاه در گردنش دستم همچو چنبر حلقه شد
[...]
یاد باد آن شب که یارم دل ز منزل برگرفت
بار در بست و ره منزلگه دیگرگرفت
تا کشیده رنج داغِ هجر بر جانم نهاد
ناچشیده می خمار مستی اندر سرگرفت
چنبر زلفش ز من بربود چرخ چنبری
[...]
عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت
دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت
عالم پر گفتگوی و در میان دردی ندید
از در سلمان در آمد دامن بوذر گرفت
اینت بی همت که در بازار صدق و معرفت
[...]
بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر
کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت
ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت
پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت
[...]
کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت
مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان
لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت
خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.