مگو کسی بمن خاکسار می ماند
بروی آب ز عکسم غبار می ماند
محیط عشق همه آب زندگیست، مترس
کسیست غرقه که او در کنار میماند
براه عشق که افتادگیست رهبر او
پیاده می رود اما سوار می ماند
چه حالتست که چشمی که می پرد از شوق
چو نقش پا بره انتظار می ماند
بنای عهد همین گر شکستن است ترا
غنیمت است که بر یک قرار می ماند
هر آنچه ما بکف آریم وقف تاراجست
همین مدام دل داغدار می ماند
کسی نرفت که بر جای او نماند ستم
همیشه خار زگل یادگار می ماند
زهر طرف نگرم در کمین اوست شکست
دلم بتوبه فصل بهار می ماند
اگر فراخور تقصیر عذر باید گفت
زبان خامشی ما ز کار می ماند
نشانه ایست کلیم از پی گشایش کار
گهی که دست ودل از کار و بار می ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق انسانی و تجربههای عشق و ناامیدی میپردازد. شاعر تاکید میکند که در عشق، حتی اگر فردی در شرایطی نامساعد باشد، همچنان تأثیرات آن در زندگیاش باقی میماند. او به مشاهده که هر کس با دل شکسته و داغدار زندگی میکند و این زخمها همواره در یاد و خاطر ما باقی خواهند ماند، اشاره میکند. همچنین به سختیهای ارتباطات و وفاداری در عشق میپردازد و بر اهمیت یادآوری احساسات و تجربیات گذشته تأکید میکند. در نهایت، شاعر به محدودیتهای بیان و عذرخواهی در برابر خطاها میپردازد و نشان میدهد که گاهی خاموشی و سکوت نیز خود یک نوع پاسخ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
دویدنی به نسیم بهار میماند
مل خنده بود گریهٔ پشیمانی
گلاب تلخ ز گل یادگار میماند
مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.