امانم داد هجر بیمدارا تا ترا دیدم
ترا دیدم، چرا گویم که از هجران چهها دیدم
به وصلت دل گواهی میدهد اما ز بیتابی
به لوح سینه از خطهای ناخن نالهها دیدم
ز بس با من به دعوی ناله کرد آخر شد افغانش
به پای ناقهات آخر جرسها بیصدا دیدم
کجا رفت آنکه میگوید بد از نیکان نمیآید
به چشم خویش من کار نمک از توتیا دیدم
دروغست آشنایی روشنایی زان مکن باور
سیه شد روزگارم تا نگاه آشنا دیدم
فشاندم تا ز دنیا دست، هر کامی به دست آمد
زدم تا پشت پا افلاک را در زیر پا دیدم
ز کنج بیکسی رفتم غبار ننگ سامان را
نمردم تا که این ویرانه را بیبوریا دیدم
حبابم بحر هستی را، که تا بگشادهام دیده
به طوفان حوادث خویشتن را مبتلا دیدم
کنون از روشنایی دیدهام آشفته میگردد
کلیم از بس سیهروزی درین ماتمسرا دیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم جدایی و هجران سخن میگوید. او احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند و بیان میکند که چگونه این جدایی باعث رنج و بیتابیاش شده است. شاعر از زخمهای ناشی از عشق و نالههایی که در دل دارد صحبت میکند و به تصویر کشیدن حال خود پرداخته و از ناامیدی و تیرهروزیاش در نتیجه جدایی از محبوبش میگوید. او به دنبال روشنایی و آشنایی است ولی به وضوح میبیند که زندگیاش پر از غم و ویرانی شده است. کشمکشهای درونیاش و اثرات جدایی بر جانش او را در وضعیت ناگواری قرار داده است. در نهایت، شاعر به نوعی از بیکسی و غم عمیق خود اشاره میکند که در آتش عشق و فقدان میسوزد.
هوش مصنوعی: فراق و دوری از تو، به شدت به من آسیب رساند، اما وقتی تو را دیدم، دیگر نمیدانم چطور از آن دوری بگویم و چه تجربههایی را پشت سر گذاشتهام.
هوش مصنوعی: دل به عشق تو گواهی میدهد، اما از شدت بیتابی، بر دیواره سینهام آثار ناخنها و نالههایی را میبینم که نشان از درد و شکوه دارد.
هوش مصنوعی: از بس که با من برای دعوا و جدل ناله و فریاد کرد، در نهایت صدای افغانیاش به پای شتر تو رسید، و سرانجام زنگها بیصدا شدند و چیزی نشنیدم.
هوش مصنوعی: کجا رفته آن کسی که میگوید از افراد خوب کار بد برنمیآید، من با چشمان خود دیدم که کار دلخواهی از افرادی ناپسند سر زده است.
هوش مصنوعی: به دوستی و آشنایی اعتماد نکن، زیرا ممکن است دروغ باشد. زندگی من تاریک شد تا زمانی که چهرهی آشنایی را دیدم.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که از دنیا دست کشیدم، به هر چیزی که خواستم رسیدم و وقتی که پایم را به سمت آسمان افکندم، آن را زیر پا دیدم.
هوش مصنوعی: از گوشه تنهایی خارج شدم، غبار羞 و ننگ از زندگیام پاک نشد تا زمانی که این ویرانه را بدون زرق و برق دیدم.
هوش مصنوعی: من مانند حبابی هستم که در دریای وجودم هستی را درک میکنم و وقتی چشمم را به روی طوفان رخدادهای زندگیام باز میکنم، به مشکلات و چالشهایم گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: حالا از روشنی چشمم دچار پریشانی میشوم، زیرا کلیم (موسا) از شدت غم و اندوهی که در این مجلس عزاداری مشاهده کرده، به تنگ آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم
بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم
به خواب ناز هم آیینه را از دست نگذاری
اگر گویم که از نادیدن رویت چهها دیدم
دو عالم طاق نسیان شد مرا در دیده بینش
[...]
نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا دیدم
ازین روزن عجب بستانسرای دلگشا دیدم!
گه از زور جوانیها و گه از ضعف پیریها
ازین ده روزه عمر بی بقا دیدی چه ها دیدم؟!
ز پا هرجا فتادم، عجز من شد دستگیر من
[...]
ز رخسارت حیا دیدم حیا دیدم حیا دیدم
من از چشمت بلا دیدم بلا دیدم بلا دیدم
ز دستت بس جفا دیدم جفا دیدم جفا دیدم
نمیگویم چهها دیدم چهها دیدم چهها دیدم
نه تنها در ره یاری جفا زان بی وفا دیدم
که با یاران خود هر یک وفا کردم جفا دیدم
چه چگویم ای مسلمانان چها دیدم ازان، کافر
نبیند آنچه من زان شوخ کافر ماجرا دیدم
پی عمر ابد پیش خضر کی آبرو ریزم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.