گنجور

 
کلیم

امانم داد هجر بیمدارا تا ترا دیدم

ترا دیدم، چرا گویم که از هجران چه‌ها دیدم

به وصلت دل گواهی می‌دهد اما ز بی‌تابی

به لوح سینه از خط‌های ناخن ناله‌ها دیدم

ز بس با من به دعوی ناله کرد آخر شد افغانش

به پای ناقه‌ات آخر جرس‌ها بی‌صدا دیدم

کجا رفت آنکه می‌گوید بد از نیکان نمی‌آید

به چشم خویش من کار نمک از توتیا دیدم

دروغست آشنایی روشنایی زان مکن باور

سیه شد روزگارم تا نگاه آشنا دیدم

فشاندم تا ز دنیا دست، هر کامی به دست آمد

زدم تا پشت پا افلاک را در زیر پا دیدم

ز کنج بی‌کسی رفتم غبار ننگ سامان را

نمردم تا که این ویرانه را بی‌بوریا دیدم

حبابم بحر هستی را، که تا بگشاده‌ام دیده

به طوفان حوادث خویشتن را مبتلا دیدم

کنون از روشنایی دیده‌ام آشفته می‌گردد

کلیم از بس سیه‌روزی درین ماتم‌سرا دیدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم

بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم

به خواب ناز هم آیینه را از دست نگذاری

اگر گویم که از نادیدن رویت چه‌ها دیدم

دو عالم طاق نسیان شد مرا در دیده بینش

[...]

واعظ قزوینی

نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا دیدم

ازین روزن عجب بستانسرای دلگشا دیدم!

گه از زور جوانیها و گه از ضعف پیریها

ازین ده روزه عمر بی بقا دیدی چه ها دیدم؟!

ز پا هرجا فتادم، عجز من شد دستگیر من

[...]

قصاب کاشانی

ز رخسارت حیا دیدم حیا دیدم حیا دیدم

من از چشمت بلا دیدم بلا دیدم بلا دیدم

ز دستت بس جفا دیدم جفا دیدم جفا دیدم

نمی‌گویم چه‌ها دیدم چه‌ها دیدم چه‌ها دیدم

رفیق اصفهانی

نه تنها در ره یاری جفا زان بی وفا دیدم

که با یاران خود هر یک وفا کردم جفا دیدم

چه چگویم ای مسلمانان چها دیدم ازان، کافر

نبیند آنچه من زان شوخ کافر ماجرا دیدم

پی عمر ابد پیش خضر کی آبرو ریزم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه