سرور ازین میهمان پُرتَعَب یعنی که تب
چند روزی شد که تصدیع فراوان میکشم
آنچه از دست من آمد ز اشک سرخ و روی زرد
پیش او هر لحظه نعمتهای الوان میکشم
تا نسوزد در دل من یادگار دوست را
زاستخوان پیکان جانان را به دندان میکشم
تیغهای آبدارم هست از فوج سرشک
لیک بر روی مرض از ضعف لرزان میکشم
همچو طفل نوخطی کاستاد گیرد خامهاش
من عصا را بر زمین ز امداد یاران میکشم
در طلسم بیقراران من ز خود افتادهام
کم به لوح خاطر آن زلف پریشان میکشم
نیست چون مقراض انگشت طبیبان آهنین
زخم خوش چیزیست، دست از دست ایشان میکشم
تا شمار نوبت تب را نگه دارم درست
بر زمین هرگاه غلتم خط به مژگان میکشم
بسترم از پهلوی من صفحه مسطر زدست
داستان فربهی را خط نسیان میکشم
از نقاهت گر چو برقم کرده پر سودی نکرد
من هم آخر انتقام خود ز دوران میکشم
اشک تا بر لب رسد از گرمی ره سوخته
منت خشکی همین از چشم گریان میکشم
ساغر تبخالهها کو تا دگر پُر میشود
جان اگر بر لب رسد خجلت ز مهمان میکشم
بودهام فرمانروای عالم آب و کنون
حسرت یک قطره از منع طبیبان میکشم
مشتی از خاک درت پنهانی از چشم طبیب
گر فرستی سوی من زان آب حیوان میکشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر حال یک بیمار در اثر تب و درد است. شاعر از میهمانی ناخوانده (تب) شکایت میکند که او را رنج میدهد و از اشک و زردی رویش میگوید. او هر لحظه نعمتهای خود را بر سر میهمان میگذارد تا یاد دوستش در دلش نماند. در عین حالی که زخمها و دردهایش را به تصویر میکشد، میکوشد تا خاطرات را در ذهن خود زنده نگه دارد. شاعر به ضعف و ناتوانی خود اشاره کرده و از طبیبان و درمانگران ناامید است. او در تلاش است تا داستان بیماریاش را به یاد داشته باشد و از حسرتی که به خاطر منع طبیبان بر دلش نشسته، میگوید. در نهایت، او آرزوی یک قطره آب زندگیبخش دارد تا دردهایش را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از این مهمان پرشور و شوق خوشحالم، ولی احساس میکنم که این احساس شوق و هیجان در طی چند روز اخیر به شکلی مداوم و پیوسته بر من فشار آورده است.
هوش مصنوعی: هرچه از من برآمده، شامل اشکهای سرخ و چهرهای زرد است، اما در هر لحظه، جلو او انواع نعمتها را به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که یادبود دوست در دل من زنده است، با تمام قدرت و عزم خود به یاد او میافتم و همچون تیری که در قلبم نشسته، آن را به دندان میکشم.
هوش مصنوعی: من در خود قدرت و انرژی زیادی دارم، اما از ضعف و ناتوانی نمیتوانم به درستی عمل کنم.
هوش مصنوعی: مانند کودکی که تازه خطی را آغاز کرده و قلمش را به دست میگیرد، من نیز عصای خود را بر زمین میزنم و از یاری دوستانم کمک میطلبم.
هوش مصنوعی: در حالتی از بیقراری، به گونهای از خود بیخبر شدهام، و تنها یاد آن موهای پریشان را در ذهنم نقش میزنم.
هوش مصنوعی: دست زدن به کارهای بیفایده و آسیبزننده، مانند ابزارهای تیز طبیعت، به چیزی زیبا و خوب نمیانجامد. بنابراین، من رابطهام را با این افراد قطع میکنم.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که شمارش نوبت پرتاب تب را درست روی زمین نگه دارم و هر وقت که به زمین میافتم، یک خط بر روی مژگانم میکشم.
هوش مصنوعی: من بر روی بستر خود داستانی را که فراموش شده، مرور میکنم و تلاش میکنم تا آن را دوباره به یاد بیاورم.
هوش مصنوعی: اگرچه از بیماری یا ضعف ناشی از فشار رنج میبرم، اما هیچ سودی برایم نداشته است. در نهایت، من هم برای خود حقطلبی و انتقام میچشم.
هوش مصنوعی: وقتی که اشک به لبه چشم میرسد و از شدت دلتنگی و اندوه به وجود میآید، من از همین چشمهای گریان از حسرت و اندوهی که در دل دارم، یاد میکنم.
هوش مصنوعی: کجاست جامی که دوباره پر شود؟ اگر جانم به لب برسد، از شرم مهمان نمیتوانم ادامه دهم.
هوش مصنوعی: من روزگاری فرمانروای همه چیز بودم و حالا تنها به خاطر نرسیدن به یک قطره آب دچار حسرت شدهام.
هوش مصنوعی: اگر کمی از خاک در خانهات را به طور مخفیانه به طبیب بفرستی، من از آن خاک با آب زندگیبخش مینوشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم
ناز سرو از گردباد این بیابان میکشم
دور باش حسن را با پاک چشمان کار نیست
از حجاب خویشتن در وصل هجران میکشم
نیست خون مرده لایق چنگل شهباز را
[...]
شکل گردابی به گرد خود ز مژگان میکشم
کم مباد اشکم، چرا منت ز طوفان میکشم؟
غنچه میچینم ز شاخ و بس که میآید بدش
از دل مرغ چمن گویی که پیکان میکشم
روز و شب سر در گریبانم ز غم، حق با من است
[...]
قطرهٔ خونابهای تا سوی مژگان میکشم
از دل مجروح، پنداری که پیکان میکشم
دامن صحرا ز موج گریهام شد لالهزار
رنگ میریزم به هرسو، طرح طوفان میکشم
همچو مرغ بیضه شد بر من قفس پیراهنم
[...]
تیغ آهی بر صف اندوه امکان میکشم
خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان میکشم
نیست شمع من تماشا خلوت این انجمن
از ضعیفیها نگاهی تا به مژگان میکشم
ابجد اظهار هستی یک سحر رسوایی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.