گنجور

 
کلیم

گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما

خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما

گر به مستی آرزوی ابر و باران می‌کنم

سنگ می‌بارد ز ابر پنبه بر مینای ما

در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد

پُِرشکن مانند مکتوب است سرتاپای ما

دیده بینائی بهای خاک راهت چون دهد؟

آب دریا دیده کم قیمت بود کالای ما

سرفرازی همچو نقش ما نمی‌دانیم چیست

خاکساری می‌توان فهمید از سیمای ما

سرکش و مغرور از رستای غیرت می‌رسم

برنخیزد خار دامن گیر از صحرای ما

دامن از دریا چو برچینیم، کی خواهد رسید

آب این دریا به پشت پای استغنای ما؟

پستی ما در سر کوی تو خوش اوجی گرفت

نقش پا را عار می‌آید که گیرد جای ما

چند ازین خواری تو خود خجلت نمی فهمی، کلیم

در زمین خواهد فرو شد سایه از بالای ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما

چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما

صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر

صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما

عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما

خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما

آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند

تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما

ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
صائب تبریزی

راز دل را می توان دریافت از سیمای ما

نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما

قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب

از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما

گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر

[...]

واعظ قزوینی

گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما

کربلایی شد پلاس تیره‌بختی‌های ما!

بیدل دهلوی

گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما

بی‌نفس در ظلمت‌آباد عدم خوابیده‌ایم

شانه زن‌گیسو، سحر انشاکن از شبهای‌ما

جهد ما مصروف‌یک سیرگریبان است وبس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه