گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما
خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما
گر به مستی آرزوی ابر و باران میکنم
سنگ میبارد ز ابر پنبه بر مینای ما
در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد
پُِرشکن مانند مکتوب است سرتاپای ما
دیده بینائی بهای خاک راهت چون دهد؟
آب دریا دیده کم قیمت بود کالای ما
سرفرازی همچو نقش ما نمیدانیم چیست
خاکساری میتوان فهمید از سیمای ما
سرکش و مغرور از رستای غیرت میرسم
برنخیزد خار دامن گیر از صحرای ما
دامن از دریا چو برچینیم، کی خواهد رسید
آب این دریا به پشت پای استغنای ما؟
پستی ما در سر کوی تو خوش اوجی گرفت
نقش پا را عار میآید که گیرد جای ما
چند ازین خواری تو خود خجلت نمی فهمی، کلیم
در زمین خواهد فرو شد سایه از بالای ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد احساسات عمیق و متناقض شاعر نسبت به عشق و جدایی است. شاعر از زیباییهای طبیعت و یا حسرتهای مرتبط با معشوقهاش سخن میگوید و نشان میدهد که عشق و فاصلهها چگونه به او آسیب میزنند. او به سرنوشت خود و تاثیرات عشق بر زندگیاش اشاره میکند و بیان میدارد که حتی در غم و رنج عشق، عظمت و زیبایی وجود دارد. در نهایت، شاعر از خجلت و ناتوانی در برابر این احساسات سخن میگوید و بر این حقیقت تاکید میکند که هرچه در تلاش باشد، سایه عشق همیشه بر زندگیاش خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این گلستان، گل کجا میتواند به فکر و حال ما باشد؟ حتی خار هم از سرکشیاش چه زمانی به پای ما میافتد؟
هوش مصنوعی: اگر در حال مستی آرزوی باران و ابر را داشته باشم، به جای آن سنگهایی از ابر پنبهای بر روی چهرهام میافتد.
هوش مصنوعی: در جداییام هیچ تقصیری از تو نیست، زیرا در دل شکستهی من، عشق و یاد تو مانند یک نامه نوشته شده است که تمام وجودم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: چشم نمیتواند ارزش خاک راه تو را بسنجد. آب دریا هم برای ما ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم سرفرازی و بزرگواری چیست، اما میتوان از چهرهمان فهمید که خاکساری و humility رو در خود داریم.
هوش مصنوعی: من با عزت و غیرت به جایی میرسم که هیچ مشکلی از زمین نمیتواند مانع پیشرفتم شود.
هوش مصنوعی: زمانی که دامن خود را از دریا دور کنیم، آب آن دریا هرگز به پشت پاهای ما برای نشان دادن بینیازی نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: ما در سر کوی تو (محل تو) در مقام و جایگاهی پایین هستیم، اما این احساس ننگ و خجالت به ما دست میدهد که حتی رد پای ما جایی را بگیرد و به جای ما قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: چند بار از این حقارت خودت شرم نمیکنی؟ کلیم (موسی) در زمین، سایهاش از بالای ما پایین میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر
صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
[...]
روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما
خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند
تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
[...]
راز دل را می توان دریافت از سیمای ما
نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما
قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب
از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
[...]
گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما
کربلایی شد پلاس تیرهبختیهای ما!
گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما
بینفس در ظلمتآباد عدم خوابیدهایم
شانه زنگیسو، سحر انشاکن از شبهایما
جهد ما مصروفیک سیرگریبان است وبس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.