دیده را کردی سفید، از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی، از شبهای تار ما مپرس
آنچه میافتد به دام ما به غیر از رخنه نیست
طالع رمکرده بنگر از شکار ما مپرس
دین و دنیاباز و عالمسوز و ساماندشمنیم
زهره را میبازی، از خَصل قمار ما مپرس
خوارتر از شیشهٔ خالی به بزم بادهایم
عزتی گر بود رفت، از اعتبار ما مپرس
ما نمیگوییم کز هر کس چهها برداشتیم
بردباریها ببین، اما ز بار ما مپرس
ما نه از رُستای عقلیم و نه از شهر جنون
بیوطن چون گردبادیم از دیار ما مپرس
میدهد طغیان اشک ما خبر از شور عشق
گل به دامن بنگر و از خارخار ما مپرس
با وجود خاک پایش توتیا دیدن نداشت
از عرقریزی چشم شرمسار ما مپرس
با گلشن گر زینت رنگست از بو مفلس است
ای کلیم از برگ و سامان بهار ما مپرس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی خود میپردازد. او از انتظار و دلتنگی صحبت میکند و اینکه خود را در شرایط سختی میبیند. اشاره میکند که آنچه برای او اتفاق میافتد، تنها درد و ناامیدی است. شاعر به تضادهای دینی و دنیوی اشاره دارد و از بیاعتباری و خوار شدن خود در جامعه میگوید. او بحث از عشق و شور و طغیان اشک میکند و نشان میدهد که عشق او را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. در نهایت، شاعر به فقر و تهی بودن ظاهری اشاره میکند و از زیبایی درونی و معنوی خود دفاع میکند. او از دیگران میخواهد که از زندگی و شرایط او قضاوت نکنند و نشان میدهد که هر کس بار خود را دارد که باید تحمل کند.
هوش مصنوعی: چشمانت را روشن کردهای، اما از حال و روز ما نپرس. اگر صبح را دیدی، از شبهای تار و ناامیدی ما سوال نکن.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دام ما میافتد، جز آسیب و زخم نیست. سرنوشت رم گشته را ببین و از دستاورد ما سوال نکن.
هوش مصنوعی: ما در دنیا و دین با هم درگیر هستیم و به خاطر این موضوعات، به خود و دیگران آسیب میزنیم. زمانی که قلب و ارادهی ما در حال رقابت و چالش است، نباید از ویژگیهای این بازی قمار سوال کنی.
هوش مصنوعی: ما در میانسالی و بزم نوشیدنی، از چیزی بیبهرهایم و اگر زمانی عزتی بوده، دیگر نیست. پس در مورد ارزش ما سوال نکن.
هوش مصنوعی: ما نمیگوییم که از هر کسی چه چیزهایی یاد گرفتیم و چه تجربیاتی داشتیم. فقط صبر و بردباری ما را ببین، اما از مشکلات و دشواریهای خودمان نپرس.
هوش مصنوعی: ما نه اهل عقل هستیم و نه از دیار جنون، بدون وطن و سرزمین مانند گردباد میچرخیم، پس از سرزمین ما سؤال نکن.
هوش مصنوعی: طغیان اشکهای ما نشاندهنده عشق شدید ماست. به گل در دامن نگاه کن و از زخمهای ما نپرس.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خاک پای او را میدید، اما از شرم و عرقریزی چشمان ما که از خجالت بودند، نباید سوال میکنی.
هوش مصنوعی: اگر گلشن به خاطر زیباییاش رنگارنگ است، بدان که آن فقط به خاطر عطر و بویش با ارزش نیست. ای کلیم، از چیدمان و زیبایی بهار ما سؤال نکن، چرا که در حقیقت، چیز دیگری از آن وجود دارد که مهمتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما به دل شادیم از باغ و بهار ما مپرس
در جهان عشق زادیم از دیار ما مپرس
دوش در یک بزم با او تا سحر می خورده ایم
نرگس مخمور او بین وز خمار ما مپرس
هر شکایت بود از فرقت به خلوت گفته شد
[...]
هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس
رفته ایم از خویش بیرون از دیار ما مپرس
کوه تمکین حبابیم از شکیب مامگوی
جلوه موج سرابیم از قرار ما مپرس
بید مجنونیم برگ ما زبان خامشی است
[...]
سرنوشتی غیر بی برگی ندارد نخل ما
تخته مشق خزانیم، از بهار ما مپرس
قسمت دنیی و عقبی، پشت و روی کار ماست
روی کار ما ببین، از پشت کار ما مپرس
عاشق یاریم اما نام یار ما مپرس
بینصیبان دیاریم از دیار ما مپرس
بحر مالامال دردیم و ز ساحل بینصیب
ما که پا تا سر میانیم از کنار ما مپرس
عشق ما را خاک کرد و خاک ما بر باد داد
[...]
غرقه دریای عشقیم از کنار ما مپرس
خانه بر دوشیم چون موج از دیار ما مپرس
نخل سروستان تصویریم بر از ما مخواه
خار خشک بوستانیم از بهار ما مپرس
ما و زلف او به یک طالع ز مادر زادهایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.