از آن به چشم ترم بیحجاب میآید
که کار آینه گاهی ز آب میآید
اگرچه دیده به پایت نمیتوانم سود
خوشم که اشک منت تا رکاب میآید
چو بینمت نتوانم که ضبط گریه کنم
ز دود زلف به چشم من آب میآید
به ملک حسن کسی با تو روبهرو نشود
سخن در آینه و آفتاب میآید
حیا به گوشه آن چشم مست جا کرده
چو زاهدی که به بزم شراب میآید
ز کشت سوختهام بس که دود میخیزد
سرشک رحم به چشم سحاب میآید
به کار و بار جهان دیده را دگر مگشا
چه فال عافیت از این کتاب میآید
کدام خرمن گل را کشیده در آغوش
کز آب آینه بوی گلاب میآید
جواب نامه همین پاره کردن است کلیم
مگو که قاصد ما بیجواب میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و زیباییهای معشوق میپردازد. شاعر به وضوح عشق و دلتنگی خود را بیان میکند و میگوید که حتی نمیتواند به دور معشوق نگاه کند، ولی از اشکهایش خوشحال است. او به زیورهای زیبایی معشوق اشاره کرده و معتقد است که هیچکس نمیتواند به اندازه او با این زیبایی مواجه شود. شاعر همچنین از درد و رنج ناشی از عشق و تأثیرات آن بر روح و جسمش سخن میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که بهتر است از دنیای مادی دوری کند، چرا که نشانههای خوبی از آن به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: چشمان خیس من، به خاطر عشق و احساس، به گونهای مینگرد که گویی آینه هم زمانی شفاف میشود که آب به آن برخورد کند.
هوش مصنوعی: هرچند که نتوانم به پای تو نگاه کنم، اما خوشحالم که اشکهای من تا پای تو میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی تو را میبینم، نمیتوانم جلوی اشکهایم را بگیرم و از دودی که موهایت ایجاد کرده، چشمانم پر از آب میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس در زیبایی تو غافل نمیشود و مانند آینه و نور خورشید، روشنی و جذابیت تو همیشه مشهود است.
هوش مصنوعی: حیا مانند یک زاهدی است که به مهمانی شراب میرود و در گوشهای از چشم معشوق جا دارد. این نشاندهندهی تضاد میان معصومیت و جذابیت است.
هوش مصنوعی: از شدت غم و اندوهی که دارم، مانند دودی که از کشتزار سوخته برمیخیزد، اشکهایم به حدی است که اگر باران هم ببارد، به خاطر درد من به آسمان رحم میآورد.
هوش مصنوعی: به کارهای فردی که تجربهاش را در دنیا دیده، بیجهت سرک نزنید؛ چرا که از این کتاب سرنوشت، نشانهای از خوشبختی به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: کدام گلزار را در آغوش گرفتهاند که عطر گلاب از آب آینه به مشام میرسد؟
هوش مصنوعی: جواب نامهای که فرستاده شده، گسستن و پاره کردن آن است. کلیم، احتیاج نیست بگویی که پیامآور ما بدون پاسخ برمیگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بس که در نظرم آفتاب میآید
ز چشمِ مردمکِ دیده آب میآید
همیگذشت به تعجیل و خاطرم میگفت
فرو گریز که مستِ خراب میآید
کبوتری که نشیمنگهش هوایِ دل است
[...]
مرا تعجب از آن پُرحجاب میآید
که در خیال چه سان بینقاب میآید
ز نارسایی بخت سیاه در عجبم
که چون به خانه من آفتاب میآید
به حرف بیاثر ما که گوش خواهد کرد
[...]
هنوزم از مژه، کار سحاب میآید
هنوز دجله به چشمم سراب میآید
ز دل به جز کف خاکستری نماند و هنوز
نفس ز سینه چو دود از کباب میآید
به آفتاب هم این خیرگی گمانم نیست
[...]
ز دل غبار به چشم پر آب میآید
همین متاع ز ملک خراب میآید
مپرس مرغ چمن را که سوختهست ای گل؟
ز آتش تو چو بوی کباب میآید
ز فوت تشنهلبان ره تو در گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.