لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
کلیم

از آن به چشم ترم بی‌حجاب می‌آید

که کار آینه گاهی ز آب می‌آید

اگرچه دیده به پایت نمی‌توانم سود

خوشم که اشک منت تا رکاب می‌آید

چو بینمت نتوانم که ضبط گریه کنم

ز دود زلف به چشم من آب می‌آید

به ملک حسن کسی با تو روبه‌رو نشود

سخن در آینه و آفتاب می‌آید

حیا به گوشه آن چشم مست جا کرده

چو زاهدی که به بزم شراب می‌آید

ز کشت سوخته‌ام بس که دود می‌خیزد

سرشک رحم به چشم سحاب می‌آید

به کار و بار جهان دیده را دگر مگشا

چه فال عافیت از این کتاب می‌آید

کدام خرمن گل را کشیده در آغوش

کز آب آینه بوی گلاب می‌آید

جواب نامه همین پاره کردن است کلیم

مگو که قاصد ما بی‌جواب می‌آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

ز بس که در نظرم آفتاب می‌آید

ز چشمِ مردمکِ دیده آب می‌آید

همی‌گذشت به تعجیل و خاطرم می‌گفت

فرو گریز که مستِ خراب می‌آید

کبوتری که نشیمنگهش هوایِ دل است

[...]

صائب تبریزی

مرا تعجب از آن پُرحجاب می‌آید

که در خیال چه سان بی‌نقاب می‌آید

ز نارسایی بخت سیاه در عجبم

که چون به خانه من آفتاب می‌آید

به حرف بی‌اثر ما که گوش خواهد کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

هنوزم از مژه، کار سحاب می‌آید

هنوز دجله به چشمم سراب می‌آید

ز دل به جز کف خاکستری نماند و هنوز

نفس ز سینه چو دود از کباب می‌آید

به آفتاب هم این خیرگی گمانم نیست

[...]

سلیم تهرانی

ز دل غبار به چشم پر آب می‌آید

همین متاع ز ملک خراب می‌آید

مپرس مرغ چمن را که سوخته‌ست ای گل؟

ز آتش تو چو بوی کباب می‌آید

ز فوت تشنه‌لبان ره تو در گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه