گنجور

 
کلیم

خط چون سپاه حسنِ تو را صف شکن شود

ریشِ تو مرهمِ دلِ پرداغِ من شود

ابرو به گوشه ای رود از ملک دلبری

چشمی که بود میکده، بیت الحزن شود

عادت به صبر ، عاشق رنجیده را مده

چون کهنه شد صبوری او سوختن شود

در حیرتم ز شوق حریفان می پرست

چون صبر می کنند که صهبا کهن شود

هنگام پای بوس تو خواهم که چون رکاب

از پای تا به سر همه اعضا دهن شود

گرد دل آتشست زشوق، از بلا چه باک

فانوس را حصار خطر پیرهن شود

بر کف نهاده حاصل کونین می رویم

در آن رهی که ریگ روان راهزن شود

ما را چه اختیار بود جرم تیشه چیست

گر بت تراش گردد ور بت شکن شود

از گریه های شوق ندارد بتن کلیم

خون آنقدر ذخیره که رنگین کفن شود

 
 
 
بابافغانی

هر دل که گرم از آتش پنهان من شود

گر کافر فرنگ بود بت شکن شود

از دل که بگسلم گره ی غم ز تیر آه

تبخاله یی زند سر و مهر دهن شود

مجنون کجا و همدمی بلبلان باغ

[...]

صائب تبریزی

وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود

هر خار خشک یوسف گل پیرهن شود

دست نگار بسته شود هر کف زمین

هر گوشه دلپذیر چو کنج دهن شود

از مظهر جلال شود جلوه گر جمال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

روزی که یار مست برون از چمن شود

بلبل غریب گردد و گل بی وطن شود

گر در چمن حدیث لبش در میان نهم

گل گوید آنقدر که سراپا دهن شود

بر دست خویش کوهکن آخر هلاک شد

[...]

مشتاق اصفهانی

از باد زلف تو چو شکن درشکن شود

یارب مباد اینکه دلم بی‌وطن شود

باید ز عشق قوت بازو نه هر کسی

کافتاد تیشه‌ای بکفش کوهکن شود

عشقم رهاند از غم دنیا که دیده است

[...]

حزین لاهیجی

خوش آنکه دل به یاد تو رشک چمن شود

زلفت سمن، بهار خطت یاسمن شود

ریزم ز بس به یاد عقیق لبت سرشک

دامن زکاوش مژه کان یمن شود

جز پرده های دیدهٔ یعقوب، باب نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه