چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود
شکفتگیش گل کینه نهانی بود
ز زهر فرقت احباب کم نشد تلخی
اگر چه عمری در شهد زندگانی بود
بگرد میکده ها گردم و نمی یابم
از آن شراب که در ساغر جوانی بود
مرا ز کار جهان بیخبر که می گوید؟
گذشتن از همه کاری ز کاردانی بود
ز گلستان تمنا نداشتم رنگی
بغیر ازین که گل اشک ارغوانی بود
خیال آن لب خندان بخاطر غمگین
بسان آب بقا در سرای فانی بود
دل این جفا که ز بیداد روزگار کشید
ستم نبود مکافات سخت جانی بود
بکیش هر که درافتادگی سر آمد گشت
فتادن از همه کس شرط پهلوانی بود
کلیم رنجش یار بهانه جو از ما
عبث نبود تلافی سرگرانی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر احساسات عمیق جدایی و غم ناشی از فراق است. شاعر با استعارههایی از شمع، گل و شراب، به توصیف حالات قلبی و روحی خود میپردازد. او از تلخی جدایی و فقدان دوستانش میگوید و تلاش میکند یاد و خاطره لحظات شاد جوانی را زنده کند. در عین حال، او از گذر زمان و ناکامیها در زندگی هشدار میدهد و به حقیقتهای تلخی اشاره میکند که بر دل او سنگینی میکند. شاعر همچنین به پذیرفتن درد و رنجها به عنوان بخشی از زندگی و تلاش برای تلافی غمها اشاره دارد. به طور کلی، متن بیانگر عواطف عاشقانه و اندوهگین فردی است که در جستجوی آرامش و رهایی از دردهای روزگار است.
هوش مصنوعی: اگر زبانی مانند شمع گرم و نرم باشد، اما در دلش کینهای پنهان داشته باشد، در حقیقت مانند گلی است که درونش خشم و نفرت نهفته است.
هوش مصنوعی: تلخی جدایی دوستان از بین نرفته، حتی اگر عمر زیادی در شیرینی زندگی گذشته باشد.
هوش مصنوعی: به دور میخانهها میگردم اما نمیتوانم آن نوشیدنی را پیدا کنم که در زمان جوانیم بود.
هوش مصنوعی: من از امور دنیا بیخبرم، چه کسی گفته است؟ فراموش کردن همه چیز نشانهی دانایی است.
هوش مصنوعی: از باغ گل هیچ خواستهای جز این نداشتم که گل، رنگ اشکهای ارغوانی باشد.
هوش مصنوعی: تصویر لبخند آن شخصی که در ذهن میآید، به خاطر حس غم و اندوه، مانند آبی از زندگی و شادمانی است که در دنیای مادی و زودگذر وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل این دل آزردگی که از ظلم و ستم روزگار تحمل کرده، حاصل رفتار ناپسند نیست، بلکه نتیجه آن است که خستگی جان و روح است.
هوش مصنوعی: در زندگی، برای کسی که در مشکلات و چالشها قرار میگیرد، سختیها به پایان میرسد. اما این که از هر کسی افتاده باشد، نشانگر شجاعت و قدرت اوست.
هوش مصنوعی: رنجش و ناراحتی دوست از ما بیدلیل نبود؛ هدف از این کار، جبران بیحوصلگی و ناآرامی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوز برگ گل عارض ارغوانی بود
هنوز صاف قدح آب زندگانی بود
هنوز باغ حیات و هنوز راغ وجود
در ابتدای دم دولت جوانی بود
اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود
ز خشک مغزی پیری مرا یقین گردید
که در سیاهی مو آب زندگانی بود
فغان که جامه فانوس شمع هستی من
[...]
بهکویدوستکه تکلیف بینشانی بود
غبار گشتنم اظهار سخت جانی بود
ز ناتوانی شبهای انتظار مپرس
نفس کشیدن من بی تو شخکمانی بود
گذشتم از سر هستی به همت پیری
[...]
اگر حجاب دویی از میانه برخیزد
یقین که ناظر نور لقا توانی بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.