نمیبیند سرم چون شمع شبها روی بالین را
به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را
کدورت بیشتر آن را که جوهر بیشتر باشد
نمیگیرد غبار زنگ هرگز تیغ چوبین را
نیارد همنشین آنجا خلل در عیش تنهایی
پرستش میتوان کردن ازین ره خانهٔ زین را
به ناصِح طُرّهٔ او را چرا بیهوده بنمایم؟
که با این سرمه ربطی نیست چشم مصلحتبین را
اگر هم رنگ رویت لالهای در بیستون روید
بیفشاند چو گرد از دامن خود نقش شیرین را
دو دستم هر دو در بند است، در زلف و لب ساقی
ندانم گر بگیرم جام، بگذارم کدامین را
اگر بر بالش پر سر ندارم، چشم آن دارم
که شبها ز اشک حسرت نرم سازم خشت بالین را
کلیم افشان کن اول صفحهٔ رو از خوی خجلت
که بر هر کاغذی نتوان نوشتن شعر رنگین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از دغدغههای عاشقانه و دلتنگی شاعر حکایت دارد. شاعر در آن به ناکامی و بلاتکلیفیاش در عشق اشاره میکند و بیان میکند که دیگران خوابهای شیرین میبینند در حالی که خود او در تیرگی و غم به سر میبرد. او به کدر بودن هستی و عشق اشاره دارد و میگوید که زیبایی و خوشی واقعی گاهی زیر غبار مشکلات پنهان است. شاعر حتی به پرسشهای بیپاسخ درباره عشق و دوگانگی احساساتش میپردازد و به حسرتی که بر دوشش سنگینی میکند، اعتراف میکند. در انتها، او خواهان رهایی از این خجلت و محدودیتهاست تا قدرت نوشتن و بیان احساساتش را بیابد.
هوش مصنوعی: او چون شمع در شبها سرش را نمیبیند، اما من همیشه خواب شیرین را بر روی بالین دیگران میبینم.
هوش مصنوعی: هر چه مادهای از جوهر گرانتری برخوردار باشد، بیشتر در برابر کدورت و آلودگی مقاوم است. همچنین، تیغهای که از چوب ساخته شده هرگز دچار زنگزدگی نمیشود.
هوش مصنوعی: دوستان نمیتوانند در مکانی که به تنهایی خوشی و لذت میآورند، ناخوشایندی ایجاد کنند. از این راه میتوان به خانهای زیبا و با آرامش رسید.
هوش مصنوعی: چرا موهای او را به مشاور نشان دهم، وقتی که این سرمهای که دارم هیچ ارتباطی به چشم واقعبین ندارد؟
هوش مصنوعی: اگر گل لالهای به زیبایی صورتت در بیستون رشک کند، با وزش نسیم، نقشهای دلانگیز خود را به زمین میپاشد.
هوش مصنوعی: دستهایم در زنجیر است، نمیدانم اگر جامی در دست بگیرم، باید زلف ساقی را رها کنم یا لب او را.
هوش مصنوعی: اگر بر روی بالش نرمی و راحتی ندارم، انتظار دارم که شبها با اشکهای حسرت، سختی و خشکی آن را نرم کنم.
هوش مصنوعی: ای پیامبر شعر، کار خود را با افشاندن کلمات زیبا آغاز کن و از خجلت کردن خود دست بردار. چرا که این احساس موجب میشود که نتوان به هر کاغذی شعری زیبا و رنگین نوشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا گرهمچنین شاید بگوی آن سرو سیمین را
بگوی آن سرو سیمین رابگوی آن ماه و پروین را
بگو آن توده گل را بگو آن شاخ نسرین را
بگو آن فخر خوبان را نگار چین و ماچین را
که دل بردی و دعوی کرده ای مرجان شیرین را
[...]
الا ای باد شبگیری بگو آن لعبت چین را
چراغ نسل خاقان را جمال آل تکسین را
که تا دیدم رخ چون ماه و دندان چو پروینت
ز عشق تو نگهبانم همه شب ماه و پروین را
چنانی تو مرا درخور که شیرین بود خسرو را
[...]
دل و جان تا رهند از بند بگشا زلف مشکین را
به پایت میفتد آخر رها کن یک دو مسکین را
ز چندان تیر کز شوخی ز مژگان بر تراشیدی
یکی بر جان من افکن چه خواهی کرد چندین را
سر زلف ترا در چین بدین صورت رخ رنگین
[...]
وفا و مهر پیش آورد و برد از دل بدر کین را
خدا انداخت گویا در دل آن نازنین این را
خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را
که سازد غنچه لب بسته کوته دست گلچین را
بود از ساده رویان نوخطان را سرکشی افزون
که وحشت هست بیش از آهوان آهوی مشکین را
بود چون کوهکن در عاشقی ثابت قدم هر کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.