باز میخارد کفم خواهم دگر بر سر زدن
این بود از ما بدام عشق بال و پر زدن
در حق آن قامت دلکش وصیت کرده است
وقت رفتن شمع رعنائی و گل بر سر زدن
از غم آندل که گم شد می زنم بر سینه سنگ
چون درین غمخانه کس نبود چه حاصل در زدن
گرچه میگویند نیکوئی کن و بفکن در آب
حیف باشد خاکپایش را بچشم تر زدن
کم خریداری برای ما هنر باشد نه عیب
کی توان بهر کسادی طعنه بر گوهر زدن
دعوی فهمیدگی دارد گواهان، زان یکیست
نزد مردم لاف از فهمیدگی کمتر زدن
ایکه دلگیر از حیاتی یاد از پروانه گیر
از ملال زندگانی سینه بر خنجر زدن
رنج و راحت را تلافی از عقب چون می رسد
خار غم در پا شکستن به که گل بر سر زدن
دستهایم چون فلاخن هر دو بی سرپنجه شد
از تأسف تا بکی بتوان بیکدیگر زدن
آنکه حرف از بیم بدنامی نزد با ما کلیم
نیکنامی باشدش با مدعی ساغر زدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فتنه میخیزد از آن ترکانه دامن برزدن
عشوه میریزد از آن مستانه گل بر سر زدن
ترک چشمش دارد آیا از کدام استاد یاد
دست از تمکین به جنبانیدن خنجر زدن
شیر دلرا کند گرد لشگر حسنش ز جا
[...]
تا به کی پوشیده از همصحبتان ساغر زدن؟
در گره تا چند آب خویش چون گوهر زدن؟
در گلستانی که باشد چشم بلبل در کمین
پیش ما معراج بی دردی است گل بر سر زدن
پرتو خورشید را با خاک یکسان کرده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.