گنجور

 
کلیم

چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست

تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست

گر بخلق الفت نمی گیرم گناه من بدان

طینت ابنای دهر از خاک دامن گیر نیست

خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود

آستان و مسندی در خانه زنجیر نیست

مادر گیتی که باشد نار پستان زین انار

خون بود گر بهره ای طفلان شیر نیست

عاشق و معشوق بی آمیزش هم ناقصند

شاهد این مدعی به از کمان و تیر نیست

کار فردا با کریمی دان که آن از شوق عفو

عذرها را نشنود گر بدتر از تقصیر نیست