گنجور

 
کلیم

ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست

صد شکر کآب طینت ما موج‌دار نیست

بی‌جذبهٔ جنون نرسد کس به هیچ جا

سالک به راه ماند اگر نی سوار نیست

روشندلان حباب‌صفت دیده بسته‌اند

روزن چه احتیاج اگر شیشه تار نیست

آن را که دل ز مشرب منصور آب خورد

کشکول فقر را بجز از چوب دار نیست

قطع امید کرده نخواهد نعیم دهر

شاخ بریده را نظری بر بهار نیست

دل را که باشد آتش شوقی، به غم چه کار؟

آئینهٔ گداخته جای غبار نیست

مجلس‌فروز گبر و مسلمان یک آتش است

در سنگ دیر و کعبه بجز یک شرار نیست

لوح مزار خویش ز دیوان خود کنم

یعنی مرا به غیر سخن یادگار نیست

در گلشنی که عشق بود باغبان کلیم

جز آشیان سوخته بر شاخسار نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست

آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست

اندر بهی شدنت بیابد بها بهار

تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست

تا تو بهار یافتی از درد خستگی

[...]

مسعود سعد سلمان

کس را بر اختیار خدای اختیار نیست

بر دهر و خلق جز او کامگار نیست

قسمت چنان که باید کردست در ازل

و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست

بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

سروی به‌راستی چو تو در جویبار نیست

نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست

جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست

یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست

زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست

از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست

جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست

جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست

آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق

[...]

قوامی رازی

ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار

کز مرد بختیار جزین اختیار نیست

پرهیزگار باش و چه سودست پند من

که امروز روز مردم پرهیزگار نیست

مرد خدای شو که خدای است دستگیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه