از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت
آسان نمیتوان سر زلف سخن گرفت
بر تشنگان عقیق لبت را حلال کرد
خطت که آمد و سر چاه ذقن گرفت
بر عارض تو چهره شدن حد شمع نیست
گریان ز بزم رفت و سر خویشتن گرفت
بر روی آب رخصت سجاده گستری
اول نداشت موج، ز مژگان من گرفت
معشوق خردسال بود سازگارتر
سروی که قد کشیده دلش از چمن گرفت
دارم تبی چنانکه سرانگشت را طبیب
برداشت تا ز دست من اندر دهن گرفت
بر حرف من کلیم نگفتی گرفت نیست
این چیست کآتش از نفست در سخن گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و دشواریها در ابراز عشق و زیبایی میپردازد. شاعر از پیچیدگیهای افکار و احساساتش میگوید و اینکه نمیتواند به راحتی درباره عشق و معشوقش سخن بگوید. او به جذابیت و تاثیر زیبایی معشوق اشاره میکند و بیان میکند که چگونه این زیبایی او را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. همچنین از درد و تبی که عشق به او میزند سخن میگوید، و در نهایت به قدرت کلمات و سخنان معشوقش اشاره میکند که مثل آتش، قلب او را میسوزاند. این شعر، در مجموع، نمایانگر کشمکشهای درونی شاعر در مواجهه با عشق و زیبایی است.
هوش مصنوعی: فکر و خیال من به شدت در حال پیچ و تاب است و به همین خاطر نمیتوانم به سادگی درباره موضوعی صحبت کنم یا به آن بپردازم.
هوش مصنوعی: وقتی که خط تو آمد و در کنار چاه قرار گرفت، لبان عقیقنما و زیبا تو، برای تشنگان مورد محبت و رحمت قرار گرفت.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند شمعی است که نمیتواند به درستی خود را نمایش دهد. به خاطر اشکهایی که ریختهای و حالتی غمگین داری، از مجالس شاد دور شدهای و به فکر خود افتادهای.
هوش مصنوعی: موج در آغاز اجازه نداشت که سجادهام را روی آب بگستراند و این کار را از چشمان من به دست آورد.
هوش مصنوعی: معشوق هنوز جوان و نازکدل بود، خوشتر از درخت سرسبز و بلندقدی که قلبش را از باغچه گرفته است.
هوش مصنوعی: دارم تب شدیدی که مانند حالتی است که پزشک انگشت مرا گرفته و برای معاینه به دهانم میبرد.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به سخنانی اشاره میکند که قدرت و تاثیر زیادی دارند. او میگوید که کلامش آنچنان گرم و پرشور است که میتواند مانند آتش اثر بگذارد و دل listener را درگیر کند. در واقع، با کلماتش احساسات و عواطف را برمیانگیزد و عمیقاً بر روی شنونده تاثیر میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟
داغ از میان سوختگان دست من گرفت
از چاک پیرهن چه قدر وا شود دلش؟
دستی که فال عیش ز چاک کفن گرفت
در نار باغ سینه حلاوت نمانده است
[...]
شرم رخت به دیده نقاب سمن گرفت
شوق لبت ز غنچه گلاب سخن گرفت
بر ناتوانیم نگر و حال دل مپرس
بیچاره چون فتاد ز پا دست من گرفت
یاد تو شمع بزم تماشاییان مباد
[...]
هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت
عشق تو اختیار دل از دست من گرفت
گفتم ز سیر باغ گشاید مگر دلم
گل بی تو خوش نبود دلم در چمن گرفت
در بزم روزگار بسان سبوی می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.