گنجور

 
کلیم

بر سر خود می‌کند ویران سرای دیده را

پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را

کی توانی ترک ما کردن که با هم الفتی است

طالع برگشته و مژگان برگردیده را

دستگاه ما کجا شایستهٔ تاراج اوست

غیر زانو نیست سامانی سر شوریده را

کوه محنت سخت می‌کاهد مرا ساقی بده

بادهٔ تندی که بگدازد غم بالیده را

در زمان تیره‌روزی دوست دشمن می‌شود

بی‌تو مژگان می‌زند دامن چراغ دیده را

حاصل پرهیز زاهد نیست جز آلودگی

کرده پر خار تعلق دامن برچیده را

در ترازوی صدف گوهر نگنجد از نشاط

با گهر همسر کنم گر نکتهٔ سنجیده را

می‌کند تدبیر، بخت بدمروت مانع است

سهل باشد چاره کردن دشمن خوابیده را

نامه‌ات را قاصد آورد و نمی‌خواند کلیم

از دلش ناید که بردارد ز راهت دیده را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را

پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را

می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت

توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را

تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟

حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را

هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او

شانه داند معنی این مصرع پیچیده را

گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد، ولی

[...]

جویای تبریزی

نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را

کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را

تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟

گرد ره کی می نشیند دامن برچیده را؟

حلقه های دود آهم می شود قلاب دل

[...]

صامت بروجردی

از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را

روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را

نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد

جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را

شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست

[...]

صابر همدانی

تا ز خاک مقدمت کردیم روشن دیده را

چشم ما حاجت ندارد سرمهٔ ساییده را

خود توانی با دل من آتش عشقت چه کرد

دیده باشی فی المثل گر موم آتش دیده را

تو بخواب ناز و من بیدار و دانند اهل دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه