گنجور

 
کلیم

از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید

خاشاک سیل را نتواند عنان کشید

یک شربت آب جو بدل جمع کس نخورد

تا موج شکل زلف بر آب روان کشید

پیکان غمزه در دل ما جا گرفته است

این آه و ناله نیست که آسان توان کشید

گلزار آرزو که چمن در چمن شکفت

خمیازه بر طراوت فصل خزان کشید

دست از جهان و هر چه درو هست می کشم

پا را نمی توانم از آن آستان کشید

در راه شوق چون جرس از ناله زنده ایم

دلمرده است هر که نفس بیفغان کشید

شکرانه را که ناوکت از دل خطا نشد

باید بدست خویش خدنگ از نشان کشید

آزاده را زخواهش دنیا گریز نیست

هر مرغ خار و خس بسوی آشیان کشید

تا دید سرفشانی تیغ تو را کلیم

او هم سر هوس بمیان سران کشید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

ایام خط فتنه به فرق جهان کشید

لن‌تفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید

دل‌ها به نیل رنگ‌رزان درکشید از آنک

غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید

بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عطار

دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید

مویم گرفت و در صف دردی کشان کشید

مستم بکرد و گرد جهانم به تک بتاخت

تا نفس خوار خواری هر خاکدان کشید

هر جزو من مشاهده تیغی دگر بخورد

[...]

امیرخسرو دهلوی

باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید

دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید

گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت

مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید

دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم

[...]

کمال خجندی

دلبر چه زود خط برخ دلستان کشید

خطی چنان لطیف بمامی توان کشید

نقاش صنع صورت خوب تو مینگاشت

چون نقش بست خط نو چست و روان کشید

مونی که در سر قلم نقش بند بود

[...]

جامی

باری که آسمان و زمین سرکشید ازان

مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید

همت قوی کن از مدد رهروان عشق

کان بار به قوت همت توان کشید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه