به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد
شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد
چمن از بس که تاریکست بیشمع جمال او
فروزم گر چراغ ناله مرغ از آشیان افتد
به خلوت هم نقاب از چهره هرگز برنیندازد
مبادا شمع را زین بیشتر آتش به جان افتد
قبول عشق اگر داری طمع، از خرمی بگذر
که گل چون بشکفد اینجا ز چشم باغبان افتد
اگر بر هم خورد عالم همان بر جای خود باشم
نخواهد بردنش گر سایه در آب روان افتد
به سوز سینه پرناوکم گاهی نگاهی کن
تماشا دارد آن آتش که اندر نیستان افتد
کلیم از چشم یار افکند این بخت سیه ما را
الهی کوکب بختم ز بام آسمان افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احوال یک عاشق است که در شب با نالهها و افسوسهای خود سرگرم است. او به نور صبح و روشنایی شمع اشاره میکند و میگوید که بدون جلوه معشوقش، دنیا تاریک است. عشق و شور و شوق او به قدری عمیق است که حتی در خلوت نیز از ابراز آن دست برنمیدارد. او به این نکته اشاره میکند که برای رسیدن به عشق واقعی، باید از خوشیهای زودگذر چشم پوشید، چرا که عشق واقعی مستلزم فداکاری است. در نهایت، با بیان سوز و اشتیاق خود، آرزو میکند که بختش به او روی آورد و غمهایش برطرف شود.
هوش مصنوعی: در شب خوشایند عاشق، وقتی که به فریاد و ناله مشغول میشود، مانند صبح روشنی که میتابد، احساسش به گونهای است که همچون شمعی که از زبان میافتد و خاموش میشود.
هوش مصنوعی: چمن به قدری تاریک است که اگر روشنی چهره او نبود، شب را احساس میکردم. حتی صدای پرندهای که از لانهاش میافتد هم نمیتواند این تاریکی را روشن کند.
هوش مصنوعی: باید در خلوت هم از روی خود حجاب رفع نکنم، زیرا ترس دارم که شعله عشق در دل بیشتر شعلهور شود.
هوش مصنوعی: اگر به عشق ورزیدن فکر میکنی، باید از خوشیها و لذتها بگذری. چون وقتی گلی شکوفا میشود، ممکن است زیباییاش توجه باغبان را جلب کند و او به آن نگاه کند.
هوش مصنوعی: اگر جهان به هم بریزد و همه چیز تغییر کند، من محکم و ثابت در جای خود باقی میمانم و هیچ چیزی نمیتواند مرا نابود کند حتی اگر سایهای در آب جاری بیفتد.
هوش مصنوعی: گاهی با نگاهی به درد و سوز دلم توجه کن، زیرا آتش درد و شوقی که در وجودم هست، همچون آتشی میماند که در یک نای (نی) میافتد و زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: کلیم از نگاه محبوبش این بدبختی و شقاوت را بر ما روا داشت. کاش ستاره بخت من از آسمان بر زمین فرود بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد
ز شور مستیش هر لحظه شوری در جهان افتد
چو دارد مغبچه جام می و پیر مغان لعلش
گه این را گرد سر گردد گهی در پای آن افتد
ازین دیر کهن رانم سخن کافزایدش حیرت
[...]
چو از داغ فراقت شعله حسرت به جان افتد
چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد
سجود آستانت چون میسر نیست میخواهم
که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد
نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم
[...]
ملک را گر نظر بر قد آن سرو روان افتد
سراسیمه چو مرغ تیر خورده ز آسمان افتد
مپوش از من رخ ای خورشید مپسند این که چون شمعم
همه شب تا سحر آتش بمغز استخوان افتد
مگو ای دل بشمع محفل از سوز درون حرفی
[...]
مبادا کافر از طاق دل پیر مغان افتد!
که رزق خاک گردد تیر چون دور از کمان افتد
جدا از حلقه آن زلف حال دل چه می پرسی؟
چه باشد حال مرغ بی پری کز آشیان افتد؟
مرا از تندخویی یار ترساند، ازین غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.