گنجور

 
کلیم

صاحب همت که دست از کار دنیا می‌کشد

کی دگر زان دست خار یأس از پا می‌کشد

از ستم بر ناتوانان بالد آن سرکش به خویش

شعله چون مشت خسی را سوخت بالا می‌کشد

آینه از باطن صافست محنت‌کش ز زنگ

شیشه از روشندلی بیداد خارا می‌کشد

اشک‌ریزان تا غبارِ جلوه گاهش رفته‌اند

زلف را در خون کشد گاهی که تا پا می‌کشد

جاهلان را فخر می‌باید ز جهل خود که دهر

انتقام جرم نادان را ز دانا می‌کشد

ما به این سامان چرا شرمنده باشیم از سپهر

گوهر بی‌آب کی منت ز دریا می‌کشد

تا قلم برداشت قمری آشیان خواهد نهاد

سر و بالای ترا نقاش هرجا می‌کشد

دشمنی را باعثی باید، نمی‌دانم کلیم

اشک از بهر چه لشکر بر سر ما می‌کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

دشمن خویشیم و یار آنک ما را می‌کشد

غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد

زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می‌دهیم

کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کشد

خویش فربه می‌نماییم از پی قربان عید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

عین دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد

وین دل دریا دل ما سوی مأوا می‌کشد

مشکل ما چون که حلوای لبش حل می‌کند

دور نبود خاطر ما گر به حلوا می‌کشد

دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
حسین خوارزمی

جان فدای آنکه ما را بی‌محابا می‌کشد

کشته را جان می‌دهد پنهان و پیدا می‌کشد

تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود

سوی دیگر می‌کشد آن شوخ و ما را می‌کشد

آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی

[...]

خیالی بخارایی

هرشبی زلفش مرا در بند سودا می‌کشد

لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا می‌کشد

ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز

همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما می‌کشد

دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست

[...]

اهلی شیرازی

زنده می‌سازد لب او خلق و ما را می‌کشد

وای بر جان کسی کورا مسیحا می‌کشد

کاش یوسف در میان ناید که آن دست و ترنج

دیگران را می‌برد دست و زلیخا می‌کشد

یک نفس از صید دل‌ها چشم او آسوده نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه