تمام دردم و روی دوا نمی بینم
بچشم خواهش خود توتیا نمی بینم
براه دیدنت از بس نگاه ضبط کنم
دمیکه راه روم پیش پا نمی بینم
اگرچه پرده حیرت غبار چشم منست
ز عشوه های نهانی چها نمی بینم
بزخم اگر چه بسی کار تنگ می گیرد
خوشم به بخیه که روی دوا نمی بینم
میان لشکر بیگانه تغافل او
بجز نگاه دگر آشنا نمی بینم
برون نمی روم از خانه همچو آئینه
اگر بدیدنم آیند وا نمی بینم
بجز کدورت از افلاک هیچ حاصل نیست
بغیر گرد درین آسیا نمی بینم
دلم بدست تو، دستم بسر زماتم دل
فغان که دست و دل خود بجا نمی بینم
کلیم گر همه تن چون حباب دیده شوم
بچشم حرص در آب بقا نمی بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و غمهای عمیق خود میگوید. او به توصیف مشکلاتی میپردازد که در زندگیاش وجود دارند و از کمبود دارو و درمان برای دردهایش گلایه میکند. هرچند به عشق و زیباییهای نهانی اشاره میکند، اما در عین حال احساس عدم توانایی در دیدن راههای بهتر را دارد. او از تنهایی و حسرتی که ناشی از دوری از معشوقش است، سخن میگوید و تأکید میکند که تنها کدورت و ناامیدی را در زندگی میبیند. در نهایت، شاعر به سرنوشت ناامیدکنندهاش و عدم وجود امید و نگرش مثبت در زندگی خود، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: همه دردهایم را احساس میکنم اما هیچ نشانهای از درمان نمیبینم و به خواستهام که تو باشی، دسترسی ندارم.
هوش مصنوعی: برای دیدنت آنقدر به تماشا نشستهام که دیگر نمیتوانم راه پایم را ببینم.
هوش مصنوعی: با اینکه چشمانم به خاطر زیباییهای پنهانی پر از حیرت و غبار است، اما نمیتوانم چیزهایی را که در اطرافم وجود دارد، ببینم.
هوش مصنوعی: اگرچه زخمها گاهی مشکلات زیادی ایجاد میکنند، اما من به این بخیهها خوشحالم زیرا دیگر نشانی از درد نمیبینم.
هوش مصنوعی: در میان جمعیت دشمنان، تنها چیزی که میبینم، نگاهی دیگری است که از آن آشناست و به جز آن، هیچ چیز را نمیشناسم.
هوش مصنوعی: من از خانه بیرون نمیروم، چون مانند آئینه هستم. اگر کسی مرا ببیند، خود را نمیبینم.
هوش مصنوعی: غیر از مشکلاتی که از دنیای بالا ناشی میشود، هیچ چیز دیگری به دست نمیآید و در این دنیای پر پیچ و خم، جز چرخش و دگردیش هیچ چیز دیگری نمیبینم.
هوش مصنوعی: دلم در دستان توست و دستم به درد و غم مشغول است. قلبم ناله میکند که نه دستم را بهراستی میبینم و نه دلم را در جایی دیگر.
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم را همچون حباب ببینم، در نگاه حرص و طمع هیچ چیز از زندگی جاودان را در آب نمیتوانم ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم
به چشم کم طرف توتیا نمی بینم
چه لازم است که خود را سبک کنم چون کاه
چو رنگ جاذبه در کهربا نمی بینم
نسیم صبحم و کارم دریدن جیب است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.