روشنی در خانه معمور نیست
نیست یک ویرانه کان پر نور نیست
بسکه در بزم نشاط ما گریست
قطره ای خون در رگ طنبور نیست
دل ز مهر گلرخان پرداختیم
در بپشت خاطر ما حور نیست
عمرها پروانه او بوده ایم
در چراغ آشنائی نور نیست
تا تو باشی رو بخورشید آورد؟
اینقدر هم چشم روشن کور نیست
بسکه دیگرگون شد احوال جهان
فکر می در خاطر مخمور نیست
در نظر دارم لبی را روز و شب
چون توانم گفت چشمم شور نیست
می کنم قطع امید از تیغ تو
زخم اگر در تازگی ناسور نیست
پرده بر زخمم چه می پوشی کلیم
شمع در فانوس هم مستور نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
ای که چشمت را به معنی نور نیست
نزد حق شو حق ز بنده دورنیست
سایه و خورشید از هم دور نیست
روشن است این چشم ما و کور نیست
از تو بمقصود ره دور نیست
گر دل و جان غافل و مغرور نیست
از همه ذرات جهان ظاهرست
یار، اگر دیده دل کور نیست
جام من از خم قدیم خداست
[...]
گر چه حرفی غیر ازین مذکور نیست
مدح تو گر خوانم آن را دور نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.