دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است
رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است
دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را
شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند
آنقدر ذوقی که دیوار گلستان کرده است
منت باران بکشت آرزویش می نهد
غمزه ات گر خسته ایرا تیرباران کرده است
می شود اول ستمگر کشته بیداد خویش
سیل دایم بر سر خود خانه ویران کرده است
در گلستان وفا، بلبل بگل هرگز نکرد
آن نظربازی که چشمم با مغیلان کرده است
ربط سرها ماند با زانوی غم دیگر سپهر
هرکجا دیده است پیوندی پریشان کرده است
زلف هندوی ترا از دلبری خط توبه داد
کافری را کافر دیگر مسلمان کرده است
فکر پرواز گلستان دارد اندرسر کلیم
ساز راه گلشن کشمیر سامان کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتهای مختلف عشق و دلتنگی میپردازد. شاعر از طغیانی در دجله به عنوان نماد شوق و احساسات عمیق انسانی سخن میگوید و بیان میکند رازهای درونش تحت تأثیر طوفان احساسات قرار گرفتهاند. او به اشتباهاتی که در درک عشق وجود دارد اشاره میکند و آن را با مقایسه شمع و فانوس نشان میدهد. زاهدان نیز از زیباییهای دنیا بیخبرند و تحت تأثیر زیبایی جانان قرار میگیرند.
شاعر غم و شادی را در عشق بررسی میکند و به تیرگیهایی که در روابط وجود دارد، اشاره میکند. او به گلستان وفا و بلبل اشاره میکند و میگوید که عشق واقعی و وفاداری وجود ندارد. همچنین از زلف معشوقه به عنوان عاملی در تغییر ایمان سخن میگوید و در نهایت به امید پرواز به دنیای زیبا اشاره میکند. در کل، شعر به احساساتی متناقض در عشق و زیبایی میپردازد و تأثیرات آن بر روح انسان را بررسی میکند.
هوش مصنوعی: اشکهای دجله به خاطر شادی بهاری سرریز شده، و رازهای دل زیر طوفان پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: دل فکر میکند که راز عشق را از دیگران پنهان کرده است، مانند اینکه شمع خود را در خیال، به عنوان یک فانوس تصور کند و فکر کند که نورش مخفی است.
هوش مصنوعی: زاهد چنان از زیباییهای جهان و جذابیتهای معشوق لذت میبرد که گویی دیوارهای گلستان پر از گل و رنگ را به تماشا نشسته است.
هوش مصنوعی: باران رحمت و نعمت، آرزوهایش را نابود کرد. اگر خستهای، غمزهات او را به شدت تحت تاثیر قرار داده و مثل تیر به دلش نشسته است.
هوش مصنوعی: ابتدا ستمگر به دلیل ظلم و ستمی که ورای خود انجام داده، میتواند قربانی عواقب اعمالش شود. این عواقب، همچون سیلی است که بر سرش فرود میآید و موجب ویرانی خانهاش میگردد.
هوش مصنوعی: در باغ وفا، بلبل هرگز به گلی نپرداخته است که چشمان من با مغیلان این کار را کردهاند.
هوش مصنوعی: رابطهها و دردها همچنان ادامه دارد و هر کجای دنیا که نگاه کنی، حالات و پیوندهای نامنظمی را میبینی که وجود دارد.
هوش مصنوعی: زلف های زیبای تو به قدری دلربا و فریبنده است که حتی یک کافر را به سوی ایمان و دین کشانده است و او را تحت تأثیر قرار داده.
هوش مصنوعی: کلیم در ذهن خود به پرواز در دل گلستان میاندیشد و برای رسیدن به گلشن کشمیر برنامهریزی کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادهی صافم خلاص از آب حیوان کردهاست
فتوی پیر مغان کار من آسان کردهاست
بارها دل باز آوردم ز دام میفروش
تا نگه کردم دگر خود را پریشان کردهاست
ایکه میگویی «چرا جانی به جامی میدهی؟»
[...]
سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد
کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است
مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانهام
دردی میخانهام خورشید رخشان کرده است
عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است
می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است
جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا
هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است
جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او
[...]
خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است
جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نیست
خامشی بسیار ازین سی پاره قرآن کرده است
لنگر تسلیم پیدا کن که بحر حق شناس
[...]
امشب اسماعیل شب را عیدقربان کرده است
هر کسش از بسکه قربانی دل وجان کرده است
روی اوباشد کف موسی وزلف او عصاست
کز ره اعجاز او را شکل ثعبان کرده است
گر نباشد زلف او عیسی ابن مریم از چه رو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.