گنجور

 
کلیم

دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است

رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است

دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را

شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است

زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند

آنقدر ذوقی که دیوار گلستان کرده است

منت باران بکشت آرزویش می نهد

غمزه ات گر خسته ایرا تیرباران کرده است

می شود اول ستمگر کشته بیداد خویش

سیل دایم بر سر خود خانه ویران کرده است

در گلستان وفا، بلبل بگل هرگز نکرد

آن نظربازی که چشمم با مغیلان کرده است

ربط سرها ماند با زانوی غم دیگر سپهر

هرکجا دیده است پیوندی پریشان کرده است

زلف هندوی ترا از دلبری خط توبه داد

کافری را کافر دیگر مسلمان کرده است

فکر پرواز گلستان دارد اندرسر کلیم

ساز راه گلشن کشمیر سامان کرده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

باده‌ی صافم خلاص از آب حیوان کرده‌است

فتوی پیر مغان کار من آسان کرده‌است

بارها دل باز آوردم ز دام می‌فروش

تا نگه کردم دگر خود را پریشان کرده‌است

ای‌که می‌گویی «چرا جانی به جامی می‌دهی؟»

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد

کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است

مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانه‌ام

دردی میخانه‌ام خورشید رخشان کرده است

میرداماد

عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است

می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است

جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا

هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است

جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او

[...]

صائب تبریزی

خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است

تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است

جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نیست

خامشی بسیار ازین سی پاره قرآن کرده است

لنگر تسلیم پیدا کن که بحر حق شناس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بلند اقبال

امشب اسماعیل شب را عیدقربان کرده است

هر کسش از بسکه قربانی دل وجان کرده است

روی اوباشد کف موسی وزلف او عصاست

کز ره اعجاز او را شکل ثعبان کرده است

گر نباشد زلف او عیسی ابن مریم از چه رو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه