عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا
می گذارد هر کجا خاری است سر در پا مرا
گر به من خاشاک این دریا زند زخم پلنگ
از کسی چیزی به دل نبود حسابآسا مرا
طرهات زین بیشتر بایست با من واشود
تیره روزم دوست میدارد دل شبها مرا
گاه بادم می رباید، گاه آبم میبرد
هر کجا شوریدهای دیدم برد از جا مرا
مرگ را گر دشمنم، نی آرزوی زندگی است
میکند آخر کفن آلودهٔ دنیا مرا
میشکافد سینهام را عاقبت همچون صدف
میدهد گر قطرهای میراب این دریا مرا
شب هم از کسب کمال آسوده در بستر نیم
میدهد درس خموشی صورت دیبا مرا
همتی ای خشکی طالع که زنجیر سرشک
دست و پایم بسته و سر داده در دریا مرا
هم صفیری نیست خاموشم درین گلشن کلیم
بلبل باغ ظفرخان میکند گویا مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و پیچیده شاعر است. او از دشواریها و چالشهای زندگی صحبت میکند و به نوعی ناامیدی و بیکسی خود اشاره دارد. شاعر احساس میکند که در شکنندگی و ناپایداری زندگی قرار دارد، جایی که هرگونه مصیبت و درد او را میآزارد. او به عشق و دوستی که در شبها در دلش وجود دارد، اشاره میکند و از تنهایی و غربت خود در دنیا سخن میگوید. همچنین، مرگ را به عنوان قسمتی از زندگی میبیند که نمیتواند از آن فرار کند و در عین حال، به دنبال یافتن امید و آرامش در دل شبها و کمالات است. در نهایت، شاعر خود را در میانه ناپایداری و سردرگمیهای زندگی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: در دامن طبیعت و فضای باز، احساس ارزش و عزت متفاوتی دارم و هر کجا که در زندگی با مشکل یا سختی مواجه شوم، آنجا پایم نلغزد و به پیش میروم.
هوش مصنوعی: اگر حتی دریا به من زخم خاشاک بزند، دیگر از کسی دلخور نیستم، زیرا حساب و کتابی با کسی ندارم.
هوش مصنوعی: موهای تو باید بیشتر با من در میان باشد، زیرا روزهای تاریکم، دوستی دارد که شبها مرا دوست میدارد.
هوش مصنوعی: گاهی احساسات و افکار من را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند، گاهی هم مشکلات و چالشها مرا به سمت دیگری میکشانند. هر زمان که فردی دیوانه و شاداب را دیدم، خود به خود از جای خودم کنده شدم و به او پیوستم.
هوش مصنوعی: اگرچه مرگ برایم دشمنی است، اما به راستی آرزوی زندگی ندارم، زیرا در نهایت، دنیا همواره مرا به کفن آلوده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: سینهام را به زودی خواهد شکافت و مانند صدف، اگر یک قطره از آب این دریا به من بدهد.
هوش مصنوعی: در شب، حتی در آرامش و آسایش، درسی از سکوت به من میآموزد و به من یادآوری میکند که زیبایی و کمال را در خود پرورش دهم.
هوش مصنوعی: ای اراده و قدرتی که در سختیها به کمکم آمدی، گویی حلقههای زنجیری که مرا محدود کرده به دریا سپردی و من را آزاد کردی.
هوش مصنوعی: در این باغ گل، کسی نیست که صدایم را بشنود و من در سکوت به سر میبرم. مانند بلبل، در حالتی از شادی و پیروزی به نظر میآید که گویا به من اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.