گنجور

 
کلیم

تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود

خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود

چشم گشایش از فلکم نیست زانکه بخت

در کار نفکند گرهی را که وا شود

با خویشتن بخاک، دلا حسرت وصال

چندان ببر که توشه راه فنا شود

ناسازگاری زمانه بهر کس که رونهد

گر بر گل زمین گذرد خار پا شود

شد وقت آنکه در چمن از مقدم بهار

مانند غنچه شیشه سر بسته وا شود

شرط رهست تشنه لبی در طریق عشق

گر نقش پای چشمه آب بقا شود

نفس دنی که عاشق جا هست، خوشدلست

در کشتی شکسته اگر ناخدا شود

اشکم باد شعله بالای او کلیم

از دیده ام برنگ شرر در هوا شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود

تا رنج وقت او همه اندر بلا شود

آری بدین مقام نیارد کسی رسید

تا همتش بریده ز هر دو سرا شود

راهیست بلعجب که درو چون قدم زنی

[...]

خاقانی

آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود

از هر طرف هزار گل فتح وا شود

گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار

چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود

کان زر و جواهر بحر در و گهر

[...]

ناصر بخارایی

عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود

گر آب چشم ما نبوَد تا چه‌ها شود

معشوق چون به ملک دو عالم نظر نکرد

سلطان به کوی عشق در آید گدا شود

دل بی وصال دوست نباشد، عجب مدار

[...]

صائب تبریزی

طغیان نفس بیش به وقت غنا شود

مار ضعیف بر سر گنج اژدها شود

از بوی پیرهن گذرد آستین فشان

از دست هر که دامن فرصت رها شود

چون تیر راست، گرد هدف می کند طواف

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

کی بی توام نظاره به چشم آشنا شود؟

بنمای روی خود که مرا دیده وا شود

سوی در تو کعبه روان پی نمی‌برند

گر سنگشان به زیر قدم توتیا شود

نرگس دهد پیاله خالی به دست تو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قدسی مشهدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه