رود آرام ز عمری که بهجران گذرد
کاروان در ره ناامن شتابان گذرد
بر گرفتاری دل خنده زنان می گذرم
همچو دیوانه که از پیش دبستان گذرد
بخت شاد است زویرانی ما در غم عشق
عید جغدست بمعموره چو طوفان گذرد
قسمت این بود که چون موج بدریای وجود
هر کجا رو نهم احوال پریشان گذرد
حسن بی پرده او بیشترم می سوزد
چون تهیدست که بر نعمت ارزان گذرد
چشم بر راه خضر سالک عارف نبود
در پی راهزن افتد ز بیابان گذرد
آگه از عیش جوانی نشدم در غم عشق
همچو آن عید که بر مردم زندان گذرد
هر کجا مور قناعت پر همت واکرد
چه عجب گر ز سر ملک سلیمان گذرد
دست و پا بیهده زد در غم عشق تو کلیم
به شنا کس نتواند که ز عمان گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای شاعر در دوران غم و جدایی میپردازد. شاعر به آرامی از گذر زمان و تجربیات خود در عشق و زندگی سخن میگوید. او به چالشهای روحی و احوال پریشان خود اشاره میکند و از نبود شادی و خوشی در زندگیاش سخن میگوید. شاعر به ناکامیهایش در جستجوی خوشی و نیز به حرارت عشقش و سوزش ناشی از آن اشاره میکند. او با استفاده از تمثیلها و تصویرسازیهای زیبا، احساس خفقان و ناامیدی خود را به تصویر میکشد و بیان میکند که در پی خوشی، گاهی در بیابانهای خراب و با چالشهایی روبهرو میشود. در نهایت، حسرتبار به ناکامیهایش و دشواریهای عشقش مینگرد و بیان میکند که در این مسیر نمیتواند از مشکلات فرار کند.
هوش مصنوعی: رود به آرامی جاری است و از سالهایی که با جدایی سپری شده، میگذرد. اما کاروان در راهی که ناامن است، با شتاب میگذرد.
هوش مصنوعی: من با لبخند از سختیهای دل عبور میکنم، مثل دیوانهای که از مرحلهی کودکستان عبور میکند.
هوش مصنوعی: بخت ما خوش است و به خاطر غم عشق، حالتی شبیه عید جغد داریم. مانند طوفانی که به زودی میگذرد و همه چیز به حالت عادی برمیگردد.
هوش مصنوعی: قسمت و تقدیر این بود که من مانند موج دریا در هر جایی حضور پیدا کنم و حال و روز پریشان خود را نشان دهم.
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی او که بدون پرده آشکار است، بیشتر مرا میسوزاند؛ درست مانند فردی که به خاطر کمبود، از نعمتهای ارزان و ساده نیز نمیگذرد.
هوش مصنوعی: چشم به راه راهنمایی حکیم و عالم نباش، زیرا ممکن است در پی دزد و فریبکار بیفتی و از مسیر صحیح منحرف شوی.
هوش مصنوعی: اگر از لذتهای جوانی بهرهمند نشدهام، در غم و اندوه عشق به سر میبرم، مثل عیدی که بر زندانیان میگذرد و آنها نمیتوانند از آن لذت ببرند.
هوش مصنوعی: هر جا که مور از روی قناعت و تلاش خود به بالاترین مقام برسد، جای تعجب نیست اگر از سر ملک سلیمان هم بگذرد.
هوش مصنوعی: در غم عشق تو، کلیم تلاش بیهودهای کرد، زیرا هیچکس نمیتواند از عمان عبور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد
گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد
از دم من چو دم صبح شود آتشبار
هر نسیمی که بر اطراف گلستان گذرد
گر به گوشش برسد ناله من، نیست عجب
[...]
خنک آن باد که بر خاک خراسان گذرد
خاصه بر گلشن آن سرو خرامان گذرد
واجب آنست که از حال گدا یاد کند
هر که بر طرف سراپرده ی سلطان گذرد
بلبل دلشده را مژده رساند ز بهار
[...]
تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد
گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد
از دم من چو دم صبح شود آتش بار
هر نسیمی که بر اطراف سپاهان گذرد
گر به گوشش نرسد ناله من نیست عجب
[...]
کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد
همچو سیلاب که بر خانه بدوشان گذرد
دیده هر که نشد باز درین عبرتگاه
روزگارش همه در خواب پریشان گذرد
خود شکن شهپر توفیق مهیا دارد
[...]
جان گذر میکند آن به که بجانان گذرد
قطره شد بیمدد آن به که بعّمان گذرد
دل چو غم میخورد آن به که غم دوست خورد
عمر چون میگذرد به که بسامان گذرد
تا بکی وقت بلاطایل و بیهوده رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.