گر همتم کناره ز دنیا نمی کند
تقلید گوشه گیری عنقا نمی کند
تا ناخن از پلنگ نگیرد بعاریت
ایام از دلم گرهی وا نمی کند
از جور آشنا نرمد هر که آشناست
ساحل ز تیغ موج محابا نمی کند
گر پی برد که گوشه نشینی چه راحتیست
سیلاب سیر دامن صحرا نمی کند
رفت آنکه چشم حسرت ما وقف گریه بود
امروز غیر خنده بدریا نمی کند
نخوت نمی خرد ز کسی تنگدست فقر
سرمایه چون ندارد سودا نمی کند
دل را بآرزوی لبت نیست دسترس
مسکین نمک بدیگ تمنا نمی کند
عزت گل ملایمتست ارنه پنبه را
ایام تاج تارک مینا نمی کند
در تنگنای خلوت غم می کند کلیم
وجدی که گردباد بصحرا نمی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر هیچ آدمی اجل ابقا نمی کند
سلطان مرگ هیچ محابا نمی کند
عامست حکم میراجل بر جهانیان
این حکم بر من و تو بتنها نمی کند
غارت گر حوادث در خانۀ وجود
[...]
درد مرا طبیب مداوا نمی کند
با من ز روی لطف مدارا نمی کند
دردیست در دلم که علاجش به دست اوست
وآن سنگ دل دواش مهیا نمی کند
تیغ ستم زند به دل خستگان هجر
[...]
دنیا وفا بمردم دانا نمیکند
خوش وقت آنکه میل بدنیا نمیکند
دنیا و هر چه هست در او دام و دانه است
او مرغ زیرک است که پروا نمیکند
آندم که یار گشت فلک تیغ میزند
[...]
عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند
مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند
رطل گران نکرد دوا رعشه مرا
لنگر علاج شورش دریا نمی کند
گرد سبک عنان چه گرانی برد ز کوه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.