زآن همه صبر و سکون ، در دل کفِ خوناب ماند
کاروان ما بجای آتش از وی آب ماند
آه اگر آتش بدل زد اشک در کار خودست
گر بسوزد خانه خواهد قسمت سیلاب ماند
چشم بر بهبود پیری داشتم آنهم نشد
کاروان عمر رفت و بخت ما در خواب ماند
دشمنان از خصمی ما سینه ها پرداختند
کینه ما همچنان در خاطر احباب ماند
نفع دارد نوشداروی جهان ناخوردنش
منفعت زین به کزینسان نامی از سهراب ماند
هر چه بود از دل بغیر از نقش ابروی تو رفت
عاقبت زین مسجد ویران همین محراب ماند
شمعهای بزم ما با هم نمی سوزد کلیم
مجلس ما را شراب آخر شد و مهتاب ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی ناامیدی و دردهای عاطفی تجربه شده در زندگی است. شاعر از صبوری و سکون در دل خود صحبت میکند که به مانند خونابهای مانده است. او به فقدان آرامش و خوشبختی جوانی اشاره میکند و lament میکند که عمرش در حال گذر است بدون اینکه هیچ پیشرفتی داشته باشد. شاعر همچنین از کینه و خصومت دشمناناش سخن میگوید که هنوز در دل دوستانش باقی مانده است. او به جدایی از چیزهای باارزش و دردناک اشاره کرده و میگوید که تنها نشانهای از عشق و زیبایی در زندگیاش باقی مانده است. در نهایت، او به ناکامی و غم در مجالس شادمانهاش اشاره میکند که به جای شمع و روشنایی، تنها مهتاب و عواقب سوگوارانه آن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: با تمام صبر و آرامش، در دل ما مانند خوناب باقی مانده است. کاروان ما به جای آتش، از او تنها آب بر جای گذاشته است.
هوش مصنوعی: اگه اشک به آتش تبدیل بشه، باید بدونی که در اصل خودشه که در حال عمل کردنه. اگر این آتش به خانهای آسیب برساند، باعث میشود که آبوهوای غمانگیز مانند سیلاب بماند.
هوش مصنوعی: من همیشه امیدوار به بهبود وضعیت پیری بودم، اما آن هم به وقوع نپیوست. زندگی و زمان از دست رفتند و شانس ما همچنان غافل و بیخبر باقی ماند.
هوش مصنوعی: دشمنان از آسیبهایی که به ما رساندهاند، دلهایشان پر از کینه شده است، اما کینه ما هنوز در یاد دوستان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: نوش داروی جهانی که هیچگاه نخورده، برای انسان مفید است، چرا که از سهراب فقط نامی باقی مانده و او نیز حاصل جانش را از دست داده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، هر چیزی که در دل من بود، جز تصویر ابروی تو فراموش شد. اکنون از این مسجد خراب، تنها این محراب باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در این جمع، شمعها از هم جدا نمیسوزند و نمیتوانند یکدیگر را روشن کنند. به دنبال لحظاتی خوش و شاداب بودیم که اکنون با آمدن شراب خوشی به پایان رسیده و زیبا به نظر میرسد. ماه نیز به یادگار در جمع ما باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر من از خاک درت رفتم، دل شیدا بماند
تن روان شد بر طریق عزم و جان آنجا بماند
من خود آواره شدم، لیکن دل درمانده را
پرسشی میکن، که در کویت تن تنها بماند
عاشقان را در غمت دل رفت و درد دل نرفت
[...]
جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند
در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند
وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت
طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند
ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز
[...]
عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.