گنجور

 
کلیم

زآن همه صبر و سکون ، در دل کفِ خوناب ماند

کاروان ما بجای آتش از وی آب ماند

آه اگر آتش بدل زد اشک در کار خودست

گر بسوزد خانه خواهد قسمت سیلاب ماند

چشم بر بهبود پیری داشتم آنهم نشد

کاروان عمر رفت و بخت ما در خواب ماند

دشمنان از خصمی ما سینه ها پرداختند

کینه ما همچنان در خاطر احباب ماند

نفع دارد نوشداروی جهان ناخوردنش

منفعت زین به کزینسان نامی از سهراب ماند

هر چه بود از دل بغیر از نقش ابروی تو رفت

عاقبت زین مسجد ویران همین محراب ماند

شمعهای بزم ما با هم نمی سوزد کلیم

مجلس ما را شراب آخر شد و مهتاب ماند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر شاهی

گر من از خاک درت رفتم، دل شیدا بماند

تن روان شد بر طریق عزم و جان آنجا بماند

من خود آواره شدم، لیکن دل درمانده را

پرسشی میکن، که در کویت تن تنها بماند

عاشقان را در غمت دل رفت و درد دل نرفت

[...]

میلی

جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند

در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند

وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت

طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند

ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز

[...]

صائب تبریزی

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند

مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه