به راه او چه در بازیم، نه دینی نه دنیایی
دلی داریم و اندوهی، سری داریم و سودایی
زمان راحتم چون خواب پا عمر کمی دارد
مگر آسایش خواب اجل محکم کند پایی
بنازم چشم داغت را عجب بیناییای دارد
به غیر از سینهٔ پاکان ندیدم خوش کند جایی
بیابان را به شهر آوردم از جذب جنون خود
ز سیلاب سرشکم، خانهام گردید صحرایی
به عشق ار برنمیآیی، مکش پروانهسان خود را
نداری در جگر آبی، به آتش کن مدارایی
به یک پیمانه ساقی گفتوگوی عقل کوته کن
ترا کز دست میآید، به این هنگامه زن پایی
به عالم آنچنان با چشم و دل سیری به سر بردم
که گر از فاقه میمردم، نمیپختم تمنایی
کلیم از خامه کار تیشهٔ فرهاد میکردم
که بر سر هست چون شاهجهانش کارفرمایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مضامین عمیق عشق، اندوه و گذر زمان میپردازد. او بیان میکند که در این دنیا نه چیزی از دین و نه از دنیا برایش اهمیت دارد و تنها دلش تنگ است. شاعر به زودگذر بودن عمر اشاره میکند و از زیباییهای عشق و دلدادگی سخن میگوید. در این بین، او به تمثیلهای خیالی مانند پروانه و ساقی اشاره کرده و بیان میکند که در این عالم، با تمام مشکلات و کمبودها، خواستهای نداشته و تنها در پی ابراز احساساتش است. در نهایت، او به نقش هنر و خلاقیت در زندگیاش اشاره میکند و از تلاش برای خلق آثار هنری سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در مسیر او نه به چیزی وابستهایم، نه به مسائل دینی و نه دنیایی. فقط دلمان را داریم که پر از شوق و اندوه است و سرمان پر از آرزو.
هوش مصنوعی: زندگی راحت و آسوده مانند خواب است، اما عمر انسان کوتاه است. مگر اینکه آرامش خواب به او کمک کند تا قدمی محکم بر روی خواب خود بردارد.
هوش مصنوعی: چشم جذاب و داغ تو بسیار تماشایی است، و من در هیچ جا جز در سینهٔ افراد پاک و معصوم، چنین زیبایی را ندیدم که بتواند شگفتی بیافریند.
هوش مصنوعی: من با حالتی دیوانهوار و با اشکهای خود، بیابان و تنهایی را به خانهام آوردهام، بهطوری که خانهام به یک دشت و دنیای بیانتها تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اگر به عشق پاسخ نمیدهی، پس مانند یک پروانه خود را بیپروا نسوزان. در دل خود آبی از عشق نداری، پس چرا آرامش را به آتش نکشانی؟
هوش مصنوعی: ساقی، به من بگو که فکر کردن را رها کنم و فقط از شراب لذت ببرم، زیرا در این لحظه فقط باید خوش بگذرانم.
هوش مصنوعی: من به گونهای در دنیا زندگی کردهام که حتی اگر در تنگدستی و کمبود باشد، هیچ گونه آرزویی در دل نداشتهام.
هوش مصنوعی: من با قلم خود مانند تیشهای که فرهاد به کار میبرد، کار میکردم تا بر سر هستی او، که مانند شاه جهان است،创造 کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.