گنجور

 
کلیم

سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است

رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است

کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار

جغد را ارزانی آن گنجی که در ویرانه است

بر دَر و بامِ دلم ، غم بر سرِ هم ریخته است

میهمان در خانه ام دایم زیاد از خانه است

قابل چندین شکایت نیست وضع روزگار

آنچه دارد تلخ و شیرین جمله یک پیمانه است

صرفه را دیوانه ها دارند در امر معاش

بوریا گه فرش و گاهی جامه دیوانه است

رشک بردن لازم عشقست بر هر کس که هست

هر که در بزمست بار خاطر پروانه است

خوشه شمع است بار کشته امید ما

آب و رنگی دارد اما خوشه بیدانه است

مرهم زخم جفای چند کس خواهد شدن

طره او را یکی از سینه چاکان شانه است

اختیار حل و عقد زلف او دارد دلم

خانه زنجیر را دیوانه صاحبخانه است

می رمم از هر که باشد آشنای من کلیم

آشنایِ معنیِ بِکر ام ، که آن بیگانه است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عین‌القضات همدانی

دین ماروی و جمال و طلعت شاهانه است

کفر ما آن زلف تار و ابروی ترکانه است

از جمال خد و خالش عقل ما دیوانه است

و از شراب عشق او هر دو جهان میخانه است

روح ما خود آن بتست و قلب ما بتخانه است

[...]

اهلی شیرازی

مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است

خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است

ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است

دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است

خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس

[...]

صائب تبریزی

بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است

هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است

از شجاعت نیست با نامرد گردیدن طرف

روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است

از نگاه خیره چشمان پردگی گشته است حسن

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

چون نگرید شیشه از کمر عمری همصحبتان؟

چشم تا برهم زند، جان بر لب پیمانه است

جرات از اهل جنون خیزد، نه از ارباب عقل

می رمد صد عاقل از جایی که یک دیوانه است

جویای تبریزی

هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است

سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است

با زبان حال در رفتن ز خود گوید حباب

همدمان در بزم یکرنگی نفس بیگانه است

عاقل است آنکه که بر نادانی خود قائل است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه