ز ناتوانی خود اینقدر خبر دارم
که از رخش نتوانم که دیده بردارم
زمانه آب متاع کسان خریده و من
نیم پسند زآبی که در گهر دارم
مگر بهانه ماندن شود در آن سر کوی
سرشک ریزم و بازش ز خاک بردارم
بسوی او روم آندم که می روم از خود
زخویش بیخبرم لیک ازو خبر دارم
چو دام هر چه گرفتم بمن نمی ماند
اگر چه هیچ ندارم همین هنر دارم
بکنج خلوت غم همچو شیشه نیمه
کمند وحدتی از اشک بر گهر دارم
زپاسبانی دل آمد بجان چکنم
نمی توانم ازین شیشه دست بردارم
هوای سرکشی نفس دون زیاده شود
به پشت گرمی خشتی که زیر سر دارم
شکسته رنگی خویشم خوش آمدست کلیم
که دائم آینه اشک در نظر دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ناتوانی و حسرتهای خود اشاره میکند. او از قدرت خود آگاه است اما نمیتواند نگاهش را از معشوق بردارد. زمانه به سرعت در حال تغییر است و او به دریایی از احساسات و دردها در دل خود اشاره میکند. شاعر به یاد معشوق میافتد و در حالی که خود را فراموش کرده، از او خبر دارد. به رغم تمام درد و غمها، او هنری از اشک و احساسات را در دل دارد و در تنهایی خود به وحدتی با معشوق میرسد. در نهایت، شاعر به شکسته شدن احساسات و رنگهای درونیاش اشاره میکند و میگوید که همواره در آینه اشکهایش به یاد معشوق است.
هوش مصنوعی: من به حدی از ناتوانی خود آگاه هستم که نمیتوانم از چهرهات چشم بردارم.
هوش مصنوعی: زمانه برای خریدن اجناس افراد مختلف، آب را به عنوان کالا انتخاب کرده است، اما من، به خاطر گوهری که در وجود خود دارم، از این آب کم ارزش راضی نیستم.
هوش مصنوعی: اگر بهانهای برای ماندن در آن کوچه باشد، میگریم و دوباره آن را از خاک بلند میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که به سمت او میروم، آنچنان در خود غرق میشوم که از حال خود بیخبرم، اما در عین حال از وجود او آگاهیم.
هوش مصنوعی: هر چه چیزی که به دست میآورم، مانند یک دام است که به زودی از دستم میرود. با این حال، حتی اگر هیچ چیز نداشته باشم، تنها چیزی که برایم باقی میماند، همین هنر و استعداد من است.
هوش مصنوعی: در گوشهای از تنهاییام، مانند شیشهای نیمهپر، در دریایی از اشک، به یاد وحدتی هستم که در اعماق دل دارم.
هوش مصنوعی: دل به شدت تحت فشار است و من نمیتوانم از این وضعیت دلخراش کم کنم یا خود را نجات دهم.
هوش مصنوعی: هوای سرکشی و تمایل به نافرمانی من زیاد میشود، چون به پشتوانهی یک تکیهگاه مطمئن که زیر سرم دارم، احساس امنیت میکنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر رنگ و شکل شکستهام خوشحالم، زیرا همیشه در ذهنم تصویر آینهای پر از اشک را دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم
که در بهار سر خود به زیر پر دارم
سپهر مجمر و انجم سپند می گردد
[...]
گمان مبر که ز روی تو دیده بردارم
به روی توست مرا دیده، تا نظر دارم
چو نقش پا به رهت دیده دوختم، ترسم
که بگذری تو، گر از راه دیده بردارم
مباد در دو جهان دستگیر، هیچکسم
[...]
پیاله بر کف و چشم تو در نظر دارم
دماغی از گل پیمانه تازه تر دارم
همیشه مستی من جام جم به کف دارد
خبر ندارم و از عالمی خبر دارم
ز سینه صافی خود در حصار فولادم
[...]
خیال آن مژه عمریست در نظر دارم
درین چمن قلم نرگسی به سر دارم
نیاز من همه ناز، احتیاجم استغنا
گل بهار توام رنگ از که بردارم
وصال اگر ثمر دیدههای بیخوابست
[...]
گدای میکده ام خشت زیر سر دارم
زمهر افسر و از کهکشان کمر دارم
زیمن عاطفت پیر می فروش مدام
شراب صافی و ساقی سیمبر دارم
مبین به چشم حقارت به وضع مختصرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.