کس نمی گیرد دگر در رهن صهبا پیرهن
از تو چاک ایدست بیتابی و از ما پیرهن
بیتو ضعفم قوتی دارد که مانند حباب
باز می افتم اگر بردارم از جا پیرهن
شب قبای صبر دلها چاک شد چون آمدی
همچو شمع خلوت فانوس یکتا پیرهن
از زکوة سنبلستان تار زلفی ده بباد
پاره زین امید می سازند گلها پیرهن
در میان گر پا نیارد گرم خوئیهای داغ
با همه نسبت نمی چسبد بر اعضا پیرهن
نیست تار و پود راحت در لباس روزگار
یک بیک را آزمودیم از کفن تا پیرهن
سخت جانی بسکه از پهلوی ما اندوخته
کار جوشن می کند بر پیکر ما پیرهن
خرقه عریانی از دست تو چون پوشیده ام
قامتم هرگز نخواهد راست شد با پیرهن
جامه پوشاندن یتیمان را مسلمانی بود
دختر رز را بپوشانم ز مینا پیرهن
گاه عریان از جنون چون شمع می گردد کلیم
گاه چون فانوس میآید سراپا پیرهن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن
بر چراغ مرده ما شد مسیحا پیرهن
گفت پیغمبر مپوشانید تن در نوبهار
چون نسازم در بهاران رهن صهبا پیرهن؟
پرده عصمت ندارد تاب دست انداز شوق
[...]
داغ دل را کرد از چاک آشکارا پیرهن
عاقبت در عشق ما را ساخت رسوا پیرهن
تنگ در آغوشش آوردن نصیب ما نشد
نامسلمان شانه، کافر سرمه، ترسا پیرهن
مگذر از حق بی تو هر شب تا سحر در سوختن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.